گفت: "راستش در واقع برای تو نمی نویسم. دارم کارهایی را یادداشت میکنم که دلم میخواهد با تو انجام دهم."
کاغذها همهجا پخش و پلا بود؛ دور و برش، پایین پاهایش، حتی روی تخت.
یکی از آن ها را همینطوری برداشتم:
"پیکنیک، چرت بعد از ظهر روی سینه ات، رقص، عطر، تماشای ویترین مغازهها، کباب درست کردن روی زغال، سرک کشیدن به روزنامهای داری میخوانی، وراجی، آواز خواندن برای تو، درخواست چیدن ناخنهایم، کسل شدن، بهانه گرفتن، قهرکردن، کشیدن ریشات، بازی با موهایت، گوش دادن حرفهایت، گرفتن دستهایت، احساس امنیت کردن، پرسیدن اینکه هنوز دوستم داری یا نه...بچه."
تمام ورق ها را جمع کردم و لبهی تخت نشستم تا ببینم ماجرا چیست.
لبخند میزدم، اما در واقع آن همه انرژی و آن همه شور، زبانم را بند آورده بود.
💧💦 💦💧💧💦 💦💧💧💦 💦💧💧💦 💦💧💧💦
💧💦 🍒🌱 سلام مهربان دوست
💧💦🏞 يه شب قشنگ ... ❤️🌸 يه دل خوش ...
💧💦🌻 یه جمع صمیمی ...🌷آرزوى من براى شما ...
💧💦 🌺 شبتون بخیر💫🍃🌸
💧💦 💦💧💧💦 💦💧💧💦 💦💧💧💦 💦💧💧💦
🧡 سلام و سَلامتی برای شما مهربان دوست
💚 سلامی به صَفای دل عارف
❤️ سلامی به زیبائی دل عاشق
💙 سلامی به گَرمی دلهای مهربان
🏞 امروزتون معطر به نور الهی
🦋 زندگی تون مملو از آرامش الهی
به من حق خواهى داد
تو را دوست داشته باشم
مانند هر چيز با ارزش
آشكار و پنهان چه فرق دارد
تو را دوست دارم
بى آنكه بدانم از كى،
از كجا ، و چگونه عاشق شده ام
بى هيچ غرورى، بى هيچ پيچيدگى
هميشه دوستت دارم..
می گویی دوستت دارم،
و من
چون پیچکی در باغ
از دیوارِ احساست بالا می روم!
پیچ و تاب می خورم
دست هایم را می گشایم
جامه ی نور می پوشم!
باران می نوشم
و خاکِ مسیرِ آمدنت را
توتیایِ چشمانم می کنم!
می گویی دوستت دارم،
شعر می شوم
احساس زمزمه می کنم
ترانه می خوانم
غزل می بافم!
می گویی دوستت دارم،
سُرخ و زرد می شوم
چونان دخترکان چهارده ساله!
انار می شوم!
ترک ترک احساس!
می گویی دوستت دارم،
و من دوباره متولد میشوم..
🧡 سلام و سَلامتی برای شما مهربان دوست
💚 سلامی به صَفای دل عارف
❤️ سلامی به زیبائی دل عاشق
💙 سلامی به گَرمی دلهای مهربان
🏞 امروزتون معطر به نور الهی
🦋 زندگی تون مملو از آرامش الهی
hozhabr
براش کمیته انضباطی بزار
Marziye67
فکر میکنم بهش