shahin
کاربر VIP
۳,۰۵۲ پست
۲۹۰ دنبال‌کننده
مرد
فوق ليسانس
ايران
قد ۱۷۴، وزن ۷۰

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
قهوه ات را گرم بنوش
بی خیال فصلی که در راه است
دیگر زمستان
چه می تواند بکند
با برگ هایی که طعم پاییز را چشیده اند!؟
بازنشر کرده است.
ای من فدای

سرخی روییده در کنج سینه ات

با من چنین نکن

عشق فرزند ناخواسته ای نیست که انکارش کنی

یا سند مجرمانه ای که پنهانش کنی
عشق لرزش نازک لب های توست
که وقتی می گویی
یادت را از این حوالی بردار
و در چهار فصل قلب من بمیر
تازه می فهمم که بیشتر از همیشه خدا
حضور بی تناسب و بی نسبت مرا می خواهی.
بازنشر کرده است.
در من کوچه ای است
که با تو در آن نگشتم
سفری است
که با تو هنوز نرفته ام
روزها و شب هایی است
که با تو به سر نکرده ام
و عاشقانه هایی
که با تو هنوز نگفته ام ...
بازنشر کرده است.
به یادت هست آن شب را که تنها
به بزمی ساده مهمان تو بودم؟
تو می‌خواندی که: دل دریا کن ای دوست
من اما غرق چشمان تو بودم؟
تو می‌گفتی که: پروا کن صد افسوس
مرا پروای نام و ننگ رفته است
من آن ساحل‌نشین سنگم چه دانی
چه‌ها بر سینه این سنگ رفته است
مکش دریا به خون خواندی و خاموش
تمناگر کنار من نشستی
چو ساحل‌ها گشودم بازوان را
تو چون امواج در ساحل شکستی.



"سیاوش کسرایی"
بازنشر کرده است.
ای تپش های تن سوزان من

آتشی در سایهء مژگان من

ای ز گندمزارها سرشارتر

ای ز زرین شاخه ها پر بارتر

ای در بگشوده بر خورشیدها

در هجوم ظلمت تردیدها

با توام دیگر ز دردی بیم نیست

هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست



ای دل تنگ من و این بار نور؟

هایهوی زندگی در قعر گور؟



ای دو چشمانت چمنزاران من

داغ چشمت خورده بر چشمان من

پیش از اینت گر که در خود داشتم

هرکسی را تو نمی انگاشتم
بازنشر کرده است.

کاش چون پاییز بودم، کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشکهایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد
وه، چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم


...

"فروغ فرخزاد"
بازنشر کرده است.
مرا از همین فاصله‌ دوست بدار
تا به امکان پرنده شدن نزدیک شوم
به تخیل دیدار
به تصور آشنای دیوانگی
کنون که ناگزیرِ فاصله‌ایم
و اگر نبودیم شاید روزی بیدار می‌شدیم
و از اسارت این عشق می‌مردیم
من به آرزوهای نرسیده مومنم
مرا از همین فاصله دوست بدار
کنون که ناگزیرِ فاصله‌ایم
بازنشر کرده است.
ای صبا گر بگذری
بر کوی مهرافشان دوست
یار ما را گو سلامی،
دل همیشه یاد اوست
بازنشر کرده است.

این لب برای نبوسیدن است
این دهان برای نخندیدن
این سینه برای آه کشیدن است
این سر برای به دیوار ساییدن
ای آزادی ، آزادی ، آزادی
ای شکل سرافکنده خواب های بالدار بی تعبیر
شالی همیشه سیاه
بر گردن شکسته خود بیاویز
این خانه برای سوختن است
این آسمان برای نباریدن
این شهر برای پوسیدن است
این جاده ها برای نرسیدن



"فرنگیس شنتیا"
بازنشر کرده است.

بی تو
دمی
قرار نتوانم کرد ...
بازنشر کرده است.
مثل سیبی ...
بجا مانده از وسوسه حوا ...
تبلوری از تکنولوژی در عصر جدید ..
بر تمام ابر رسانه های استیو جابز ...
و ... ضربتی بر فرق نیوتن برای یک اکتشاف ...
سیبی چرخان ک در هر غلطیدنش دنیا را وارد عصری جدید میکند .........


شاهین
بازنشر کرده است.
بی تو ...
خیابان به خیابان ...برگ ریزان است ...
پاییز بدون تو ... بیداد میکند
بازنشر کرده است.
تو همه راز جهان

ریخته در چشم سیاهت

من همه

محو تماشای نگاهت
بازنشر کرده است.
تنهایی قبل از تو

با تنهایی بعد از تو

زمین تا آسمان فرق می‌کند.
بازنشر کرده است.
سپیده دم است روزی که آغاز می شود

برای من عذابی بیش نخواهد بود

اما من آن را به پایان خواهم رساند

شب خنک را خواهم یافت

و با دشمنان درون خود آشتی خواهم کرد

همه زندگی من چنین است

من آن را بدین گونه تصویر می کنم

و از پنجره ی گشاده

شادمانه زمان را می نگرم

که درختان و خانه ها را

گویی در حبابی لغزان باز می آفریند