و
۶ کاربر دیگر
بازنشر کردهاند.
در میان من و تو فاصله هاست
گاه می اندیشم
می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
عاشیق سوزون گیزله در
سوزون دوزون گیزله در
سن چنمه چیخاندا
لاله اوزون گیزله در
من بیلمه میشدیم، ایسته دیگیم غیره یار ایمیش
اول وفالی، آخیری بی اعتبار ایمیش
جانان یولوندا ناله ایله گئچدی گونلریم
عشق اهلینین نصیبی بوتون آه و زار ایمیش
در تکه ای از این شهر بزرگ
قدم به قدم با تو خاطره دارم
از نیمکت پارک گرفته تا کوچه های خلوت و خاموش
هر وقت که از آنجا می گذرم
ناخداگاه قلبم به سوی تو پر می زند
و خاطراتم زنده می شود
خاطراتی که فراموش نمی شوند
یاد آن روزها بخیر
پشت آن کوه بلند
آنطرفها دشتی ست
که پر از خاطر توست
چشمه ای پاک و زلال
و درختی تنها
یاد آن روزها بخیر
به لبهایم مزن قفل خاموشی که در دل قصه ای نا گفته دارم
ز پایم باز کن این بند گران را که از این سودا دلی آشفته دارم . . .
دلم از بی کسی غمگین است
ولی کویر تنهاییم را با بهشت پر از نامردی عوض نمیکنم
دیدی آرام آرام دلمان به بی کسی صدایمان به سکوت،چشمهایمان به تاریکی عادت کرده اند؟
تو را با من نمی خواهم که « ما » معنا کنم دیگر …
برو با یک « من» دیگر بمان « ما » شو ، خداحافظ
من آن خاطرات را بعنوان یک ستایش واقعی از عواطف انسانی خویش
حفظ خواهم کرد .!!!
انگشت ب لب مانده ام از قاعده عشق
ما یار ندیده تب معشوق چشیدیم
عشق هرگز مطالبه نمی کند، همیشه می بخشد، عشق همیشه رنج می کشد اما هرگز آزرده خاطر نمی شود، عشق هرگز انتقام نمی گیرد.
“گاندی”
زندگی به من آموخت چگونه گریه کنم
ولی گریه نیاموخت چگونه زندگی کنم
تو به من آموختی دوستت بدارم
اما نیاموختی چگونه فراموشت کنم
شاید ما جایی در جهان دیگر همدیگر را دیده
بودیم که حالا اینچنین بههم نزدیک هستیم.
ما در روزگاری که عشق و دوست داشتن کمرنگ شده بود،
همدیگر را دوست داشتیم.
لحظهای که بعد از مدتها یه آدم رو باور کردی ولی دوباره ناامید شدی <<<<<<
خورشید طلایی
لایکـــــــــــــــــــ
فراز