مهرناز
۱۷۰ پست
۳,۲۸۲ امتیاز
زن، مجرد
زير ديپلم
هیچ
قد ۱۵۵، وزن ۵۷

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 3-33
دلم لرزید. یه وحشت تموم وجودمو گرفت. نمیدونستم چی بگم . خونواده من راضی نبودن خونواده جواد هم همینطور. نفرین مامانش میتونست زندگی رو برام خاکستر کنه .....
جواد بیقرار بود و ناآروم، سعی کردم آرومش کنم اما فایده نداشت.
حرف بزن مریم. یه چیزی بگو. بزار یکبار برای همیشه تمومش کنیم. حرف بزن
جواد هیچکی راضی نیست یه مدت صبر کنیم، یه زمانی سپری شه، عصبانیت همه فروکش کنه اونموقع تصمیم بگیریم.
جواد مامانت........
مامانم چی؟ اون میگه من پسری به اسم جواد ندارم ........
گریه امون نمیداد حرف بزنم، و آرومش کنم با صدای بلند حرفاشو تکرار میکرد .
دفعه‌ی آخر که صداشو برد بالا ، بلند شدم روبه روش وایستادم گفتم نه من نیستم، نیستم جواد تا مامانت راضی نباشه من نیستم
مات و مبهوت بهم نگاه میکرد و حرفی نمیزد هر دو ساکت شدیم
با گفتن کلمه نیستم قلبم تیکه تیکه شد، حال جواد رو نمیدونم ولی اونم خوب نبود
سکوت بود و اشک های جاری روی گونه‌ها.....
من میرم ولی نه تو خوشبخت میشی نه من
من میرم اما بدون جواد مُرد. من و تو دیگه رنگ خوشی تو زندگی نمی بینیم
جواد رفت.من موندم و روزهای سیاه بعد از جواد
مشاهده ۲۷ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 2-33
مریم همه چی تمومه. من دیگه باهاشون هیچ کاری ندارم. من دیگه خونواده ای ندارم. جواد یه پسره بی کس و کاره و هیچکی رو نداره. هنوزم این جواد رو دوست داری ؟
جواد...
یه سوال ازت پرسیدم. هنوزم این جواد رو میخوای یا من پاشم برم گورمو گم کنم؟
دستشو گرفتم ، به پهنای صورت اشک میریخت، عزیز دلم، قربونت برم تو هرجوری که باشی من فدات میشم این چه حرفیه دورت بگردم. تو نگران چی هستی؟
مریم اینا میخوان تو رو از من بگیرن، میگن ما مناسب هم نیستیم. میام اینجا خونه میگیرم هر شرطی بابات داشته باشه قبول میکنم هرچی بگن قبول میکنم هرچی
جواد مامانت راضی نیست! اونو چیکار کنیم
مامانم! مامانم میخواد با دختری که خودش میخواد عروسی کنم وگرنه دیگه منو نمیخاد
مگه میشه این چه حرفیه؟
اره میشه. خودش گفت همین دیشب جلوی همه، بقیه هم حرفشو تایید کردن منم گفتم نیستم
امروز اومدم با تو اتمام حجت کنم! هستی باهام یانه؟
مونده بودم چی بگم، یاد حرفای چند روز قبل خواهرش افتادم که زنگ زده بود بهم که دور جواد رو خط بکش مامانم راضی نیست اگه هم جواد بیاد سمت تو مامانم عاقش میکنه.
مشاهده ۱۲ دیدگاه ارسالی ...
  • امیرعلی

    ممنون
    عرض کنم خدمتتون ، درسته که دوست داریم ادامشو بخونیم و بشنویم ولی این دلیل نمیشه به انجام کاری که انرژیتونو تحلیل میبره و اذیتتون میکنه مبادرت کنید ! تا همینجا هم عالی بود
    با این توضیحاتی که دادین بنظر من ادامشو بی خیال بشید بهتره

  • مهرناز

    سلام. صبحتون بخیر
    خیلی عالی و ارزنده فرمایشتون
    بی نهایت سپاس از محبت و لطفتون

بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 1-33
هیچ کس نمیدونست چه باری رو دارم تحمل میکنم و همه نصیحتم میکردن به صبوری و سپری شدن زمان . از جواد خبری نبود، دورادور از آقای هژبری حالشو میپرسیدم اونم بدتر از من . فرار کرده بود خودشو از همه مخفی.
دوهفته بعد اون ماجراها، یه روز تو ساعت کاری جواد با حالت عصبی و ناراحت اومد پیشم.
سلام.
سلام.خوبی؟ چرا پریشونی ؟
بعدازظهر بمون کارت دارم نمیری خونه باشه؟
باشه میمونم. چیزی...
حرف میزنیم
اجازه نداد حرفی بزنم، سوالی بپرسم و رفت .........
بعد تایم کاری، منتظر موندم بیاد، یک ساعت، دو ساعت، خبری نشد و.... خواستم زنگ بزنم بیخیال شدم، هرموقع بخواد میاد مننتظر میمونم..
سه ساعتی گذشت در اتاق باز شد و جواد با یه چهره درهم و خسته، ولی برعکس صبح آروم وارد اتاق شد
سلام
سلام. داشتم مطمئن میشدم که فراموشم کردی!
با یه حالت غضبناک برگشت بهم نگاه کرد که ترسیدم
بیا بشین باهات کار دارم. ضمنا من تو رو فراموش نمیکنم یادت باشه همیشه . چه بودم چه نبودم
به نظرم خیلی ناراحت و عصبی بود، سعی میکرد آروم به نظر برسه، رفتم نشستم کنارش و زل زدم بهش ...
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 33
اون روز حالم اصلا خوب نبود، چند روزی بود دیگه رغبتی برای انجام هیچ کاری نداشتم، هیچ کاری. سرکار اومدنم فقط واسه دیدن جواد بود. درد و غم و غصه خودم کم بود که پچ پچ های دیگران هم روان آدم رو بهم میریخت یه عده به نیت دلداری یه عده هم از سر زخم زبون.
اون روز حال و حوصله رفتن به خونه رو نداشتم ترجیح میدادم یه جای دنج و خلوت باشم تا بین آدما. موندم شرکت کاری نداشتم فقط موندم که رفتنی نباشه، کسی نباشه حرفی نباشه.....
یه نسکافه درست کردم و نشستم روی مبل، تکیه دادم به پشتی و چشمامو بستم و تمام روزای گذشته رو مرورکردم. آخرین حرفای مامان جواد که به کسی نگفته بودم، حرفایی که درشت بودن و بار درشتی و سنگینشون به دلم بود و قلبم پر از غصه و درد
یک طرف من بودم ، احساسم و قلبم و عشق و دلبستگی
یک طرف مادری تنها و دل نگران با هزاران آرزو برای پسرش و .....
باید تصمیم میگرفتم. یه تصمیم سخت و دردناک.
ساعتها گذشت و من بودم تنهایی و شب ..... یک شب تلخ
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 6-32
به تو زنگ زده که چی؟! اون که تو رو قبول نداره . حالا سراغ منو از تو میگیره . اگه نگران من بود تو رو از من نمیگرفت
جواد، جان مریم زنگ بزن بهش تو روخدا. مادره نگرانته .
قسم نده. جوون خووودتووووو قسم نده .
زنگ میزنی بهش ؟
باشه.
دیگه نه جواد تونست حرف بزنه نه من.
بوق ممتد تلفن........
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 5-32
نگران نباش حالش خوبه فقط میخواد از همه دور باشه
من همه نیستم محمد آقا. مریممم . مریم. جوادکجاست؟
همینجاست تو شرکت . چند روزه خونه نرفته سرکار هم مرخصی گرفته خودشو تو اتاق حبس کرده.
کدوم اتاق؟ بگین میخام برم ببینمش
الان ؟!
بله همین الان. میگین یا دونه دونه اتاق ها و کانکس‌ها رو دنبالش بگردم.
باشه دختر چرا اینجوری میکنی . الان میرم پیشش بهش میگم بهت زنگ بزنه . تو اتاق منتظر باش.
باشه ولی فقط نیم ساعت بیشتر بشه کاری که گفتم رو انجام میدم.
نگران بودم و عصبی. خیلی تند با محمد صحبت کردم طوری که بنده خدا گرخیده بود.
بیست دقیقه بعد...
سلام مریم. خوبی؟
به به آقای فراری. چه عجب یادت اومد مریم بیچاره‌ای هم هست.
مریم...
مریم چی؟ هان مریم و چی؟! منو وسط این آدما تنها ول کردی و رفتی. فرار کردی مگه نگفتی تا اخرش هستی
چقدر زود به آخرش رسیدی جواد ....
مریم .......... حالم خوب نیست. داغونم مریم
بغض و گریه.........یک طرف جواد یک طرف من .
جواد خونه زنگ بزن مامانت نگرانه . زنگ زده به من سراغتو میگرفت طفلی گناه داره جان مریم بهش زنگ بزن جان مریم ...
مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 4-32
مریم جان جواد خیلی ناراحته، تصمیم مامانش ناراحتش کرده و جواب تلفن مارو نمیده. مامانش گفت به شما زنگ بزنم چون میگه تنها کسی که جواد جوابشو میده شمایی! میشه لطفا پیداش کنی بگی خونه زنگ بزنه.
باشه ببینم میتونم پیداش کنم خبر میدم بهتون
مریم خانم صبر کنین، گذشت زمان همه چی رو درست میکنه. به جواد هم گفتم ولی ....
باشه پیداش کردم میگم باهاتون تماس بگیره. خدانگهدارتون
اصلا خبر نداشتم خونه رو ترک کرده و خودشو از همه مخفی کرده. جواب تلفنمو که نداد فکر کردم دیگه نمیخواد منو ببینه .... اما خبر نداشت ندیدنش، بی خبری ازش چقدر برام دردناک بود.
زنگ زدم به آقای هژبری اون تنها کسی بود که میتونست کمکم کنه و مطمئن بودم ازش خبر داره
سلام محمد آقا . خوبین؟
سلام مریم خانم. ممنون. شما خوبی؟
جواد کجاست؟
جواد؟!!!!!!!
آقای هژبری نگین ازش خبر ندارین که باور نمیکنم. فقط بگین کجاست لطفا
آخه..........
آخه نداره، نمیخواد منو ببینه اشکال نداره. من فقط ببینم حالش خوبه کاری باهاش ندارم. کجاست؟ بگین لطفا
سه روزه ازش خبر ندارم دارم دیوونه میشم هرچی زنگ میزنم جواب نمیده. بگین کجاست؟
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 3-32
سکوت و ابهام همه‌ی زندگیمو گرفته بود، راستی حال جواد چطوری بود؟!!
با مخالفت مامان جواد، خونواده منم رغبتی برای این وصلت نشون ندادن و استارت جدایی ما شروع شد.
یک هفته بعد، تلفن اتاق به صدا دراومد، آقای بخشنده گوشی رو برداشت
سلام خانم ...بله تشریف دارن، گوشی خدمتتون
خانم مروتی با شما کار دارن.
سلام بفرمائید...
سلام مریم جان. خوبی شما ؟
متشکرم .شما؟
من زن داداش جوادم.
در خدمتم امرتون؟
مریم خانم خواستم باهات حرف بزنم یه چیزایی رو بهت بگم
عذرخواهم من سرکارم و امکان صحبت ندارم .ببخشید خانم
همون موقع حاج آقا بلند شد و از اتاق رفت بیرون و گفت راحت باش ...
مریم خانم میدونم ناراحتی و دلتو شکستن. باور کن حال جواد هم بهتر از تو نیست . ما همه موافقیم ولی مامانش رضایت نمیده، جواد هم پاشو کرده تو یک کفش که یا مریم یا هیچکس. الان چند روزه ازش خبر نداریم خونه نیومده، مامان نگرانشه، جواب تلفنشو نمیده، شما ازش خبر نداری؟
نه من دو سه روزه ندیدمش، جواب تلفن منو هم نداده !!!
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 2-32
مبارک باشه مریم خانم . مخ پسرمردم رو زدی .... خوشبخت بشی دختر
از کجا خبردار شده بودن، نمیدونستم ناراحت باشم یا خوشحال.
رسیدم اتاق دیدم جواد منتظره.
سلام صبح بخیر خوبی؟
سلام .قربونت تو خوبی؟ چه خبره اینجا!!!!!!!!!! بچه های شرکت از کجا خبر دارن؟!!!!!
فریدونی و حسین به همه گفتن که دیروز مراسم داشتیم
وااای جواد، حالا چیکار کنیم؟
هیچی عزیزم، خلاف که نکردم از عشقم خواستگاری کردم حالا نفهمن یکی دو هفته دیگه می فهمیدن. اینا رو بیخیال خودت خوبی مریم؟
نگرانم جواد. دلشوره دارم .
بعد رفتن ما چی شد کسی چیزی نگفت .
نه، منتظر خبر از سمت شما !
مریم مهم نیست بقیه چی میگن، من و تو مهم هستیم .حرف هیچکس برام مهم نیست من تا آخرش هستم
بعد دو روز، مامان جواد تماس گرفته بود با بابا و صحبت کرده بودن و مخالفت خودشو با این ازدواج گفته بود.
وقتی مامان بهم گفت نظر مامان جواد چیه، حس کردم یک سطل آب یخ پاشیدن روم. یخ زدم از اینهمه بی انصافی. مامان جواد میدونست چقدر دوسش دارم و چقدر وابسته و دلبسته جوادم . چرا مخالفت! چرا بی رحمی و بی انصافی اونم بخاطر چیز مزخرفی به نام دین و مذهب.
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 1-32
انگار قلبمو فشار میدادن و راه نفسمو بسته بودن، رفتم تو اتاق و منتظر تلفن جواد شدم
زندگی یه بلاتکلیفی، یه درد بزرگ رو پیش روم گذاشته بود چیزی که نمیدونستم چکار کنم.
از رفتن عمو با اونهمه فاز منفی و بد، اون افکار مزخرف تعصبی خوشحال شدم. فضای خونه آروم شد. دایی و عمو کوچیکه با بابا و مامان صحبت کردن که به این مزخرفات گوش ندین و اگه این دوتا جوون همو دوست دارن بزارین برن سراغ زندگیشون. دایی گفت تا شنیدن جوابشون صبر کنین و فکر.
دایی همیشه برام قوت قلب . مینا و مینو کنارم بودن و بهم دلداری میدادن و سر به سرم میزاشتن و سعی میکردن منو از استرس و نگرانی دور کنن.
دایی موقع رفتن صدام کرد و باهام حرف زد
مریم دایی، نگران نباش همه چی درست میشه. فقط از الان درست نیست دیگه تو به جواد زنگ بزنی، بزار با خونوادش به توافق برسه خودش تماس بگیره. نگران نباش عزیزم .هرچی خیره همون بشه.
اون شب از جواد خبری نشد.منم به توصیه دایی بهش زنگ نزدم.
به محض ورودم به شرکت، همه بهم تبریک میگفتن.
مبارک باشه خانم مروتی.خوشبخت بشین.
مبارک باشه خانم مروتی . بالاخره جواد موفق شد...
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 32
قاب تصویر اون روز تا ابد _ جواد با یک دست کت و شلوار مشکی، پیراهن سفید و یک دسته گل زیبا، ترکیبی از گل رُز قرمز و مریم، صورتی مملو از زیبایی و لبخند ایستاده در چارچوب درب _
مهمونا اومدن و مراسم با حضور عموی بزرگم رسیمت گرفت، بعد از انجام صحبت های اولیه، مامان صدا زد که چای ببرم، چادر سفید، سینی چای و استرس تلخ ترین ترکیبی که تا الان حس کردم
بعد از تعارف چای به درخواست مامان جواد کنارشون نشستم. پر از استرس و التهاب انگار قرار بود اتفاقی بیفته که ازش ترس داشتم. به جواد نگاه میکردم سرش پایین بود و به زمین چشم دوخته بود و حرفی نمیزد.
صحبت‌های اولیه تموم شد، به درخواست بابا قرار شد خونواده ها با هم صحبت کنن و در صورت توافق قرارهای بعدی رو با هم بزارن. تو نگاه جواد ترس، اضطراب و نگرانی بود دقیقا مثل حال من.
بعد از رفتنشون شنیدم عمو به بابا گفت، نمیشه داداش نمیشه تو نباید مثل رمضون باشی تو با اون فرق داری تو نباید دخترتو به اینا بدی ما باهام فرق میکنیم مسلک و آیین اونا با ما فرق داره.
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 4-31
مریم، چشماتو باز کن، منو ببین، پاشو بریم درمانگاه..........پاشو دختر خوب
خوبم، بریم خونه.
باشه، بلند شو.... بلند شو بریم خونه
سوار ماشین شدم و راه افتادیم به طرف خونه، لرز داشتم، سرد نبود اما من میلرزدم
مریم داری میلرزی، سردته؟
اووهوم ....
الان میرسیم خونه یکم تحمل کن تا چند دقیقه دیگه میرسیم...
اون شب با همه‌ی داستانش گذشت، بعد اون ماجرا یکی دوبار دیگه با شدت کمتر حالم بد شد . دکتر بهم گفت بخاطر فشار عصبی و استرس دچار شوک میشی که به مرور زمان رفع میشه.
بعد چند هفته ، جواد بهم گفت با خونوادش صحبت کرده و تصمیمشو واسه ازدواج گفته و قرار شده مامانش تماس بگیره خونه و با مامان صحبت کنه و قرار بزارن واسه روز خواستگار.
بهش گفتم ...
مطمئنی از تصمیمت؟ راهیه که برگشت نداره !!!
تو مطمئن نیستی؟ به چی شک داری؟ من! احساس و علاقه‌ام ! به چی مریم....
هیچکدومش جواد اما خونواده‌ها........
اما و اگر نداره، ما بخوایم کسی نمیتونه جلومونو بگیره مریم . باور کن حرفمو
خونواده ها قول و قرارهاشونو گذشتن و یک روز از روزهای زیبای اردیبهشت ماه، جواد همراه خونواده اومدن خواستگاری............
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 3-31
خوبی خانم مروتی؟
با تکون دادن سر بهشون گفتم خوبم.
جواد بلند شو کمکش کنه بشینه رو مبل...
به جواد نگاه کردم رنگ به رخسار نداشت و نگران و مضطرب بهم نگاه میکرد
حس و حال حرف زدن نداشتم، همونطور که سرم رو دستاش بود دوباره چشامو بستم
چند دقیقه بعد، صدای آروم جواد تو گوشم پیچید
مریم، مریم جانم پاشو خانمم ، پاشو دورت بگردم ....
دستمو گرفتم به بازوش، کمکم کرد نشستم رو مبل، محمد یه لیوان آب قند داد بهم .
مریم بخور، کم کم بخور سرحال بیایی ....
با اشاره سر بهش گفتم باشه ....
آقای فریدونی رفت که آژانس بگیره بریم درمانگاه.....
آقای فریدونی که رفت، جواد شروع کرد به داد وبیداد، چندبار بهت گفتم برو خونه و تا این موقع نمون، چرا گوش نمیدی بحرفم، حالت خوب نبود چرا زنگ نزدی بهم، چرا درب رو قفل کردی، مریم دارم دیوونه میشم اگه نمی اومدم معلوم نبود تا کی اینجا کف این اتاق سرد افتاده بود ........... چرا گوش نمیدی چرا با خودت اینجوری میکنی
حال حرف زدن نداشتم، بی حس و بی‌حال، تکیه دادم به پشتی مبل و چشامو بستم.
جواد بس کن نمی‌بینی حالش خوب نیست... بس کن دیگه
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 2-31
یک ساعت گذشت و ازش خبری نشد، یکی دوبار خواستم بهش زنگ بزنم منصرف شدم. تو این فکر بودم که کارم تموم شد بهش زنگ بزنم که بیاد ببینمش. تقریبا ردیف‌های آخر لیست بودم که یه صدایی نظرمو جلب کرد، اول توجه نکردم، دفعه دوم سرمو بلند کردم آقا مسعود رو تو چارچوب درب دیدم. بلند شدم برم طرفش
قدم اول، قدم دوم.................
مررریم، مریم..... مریم.........
صدای ممتدی که تو گوشم تکرار میشد، مریم چشماتو باز کن، مریم....... مریم تورو خدا
به سختی چشامو نیمه باز کردم، یه تصویر تار از جواد و یک نفر دیگه که پشت سرش ایستاده بود و نتونستم تشخیص بدم کیه! نتونستم چشامو باز نگه دارم، دوباره بستم و آروم گفتم من خوبم ، خوبم
ببین چشماشو باز کرد، حالش خوبه، یکم آب بده بخوره..... آب بزن به صورتش ......
مریم مریم چشماتو باز کن تو رو خدا باهام حرف بزن چی شدی آخه
آب پاشیدن تو صورتم و یه کوچولو آب خوردم، کم کم به خودم اومدم. چشمامو باز کردم وسط اتاق، سرم رو دستای جواد و آقای فریدونی و محمد هم رو سرم وایستاده بودن....
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 1-31
نه مشکلی ندارم. سرگرم کار باشم مشکلی پیش نمیاد
مریم فردا نیام ببینم، افتادی کف اتاق .........
نه حاج آقا، اینطوریم نیستم دیگه . حالا یکی دوبار...
یکی دو بار چی دختر؟ مثل جنازه میشدی بی هوش و بی حال
الان خوبم باورکنین، حقوقا بمونه شرمنده بچه ها میشم لطفا اجازه بدین زود تموم میکنم و میرم خونه لطفا
باشه، میخای بگم .........
نه ممنون لازم نیست کسی بمونه . حالم خوبه
باشه مواظب خودت باش. زود هم برو تادیر وقت نمون
چشم
بعد از رفتن حاج آقا مشغول شدم و سرگرم کار. یه نیم ساعتی گذشت بنظرم یه صدایی بیرون از اتاق اومد از پنجره بیرون رو نگاه کردم خبری نبود. یادم اومد چند تا نیروی پیمانکار ساختمانی تو محوطه اخیراً مشغول به کار شدن، درب اتاق رو جهت اطمینان خاطر قفل کردم و برگشتم پشت میز کار و مشغول نوشتن ادامه لیست شدم. اون روز جواد شیفت بود .یکی دوبار طی روز بهم سر زد و حالمو پرسید. بعدازظهر که فهمید میخام بمونم شاکی شد که چرا میخوای بمونی؟!!! حالت خوب نیست برو خونه از این حرفا. و چون به حرفش توجه نکردم و موندم ازم ناراحت شد.