mahnaz
۲,۷۹۶ پست
۱۳۳ دنبال‌کننده
۱۳,۴۶۳ امتیاز
زن
دین اسلام
شعر موسیقی طبیعت

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
ده روز مهر گردون
افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران
فرصت شمار یارا...
حافظ
بازنشر کرده است.
در جوی زمان ، در خواب تماشای تو می رویم.
سیمای روان ، با شبنم افشان تو می شویم.
بازنشر کرده است.
گوش کن ،
جاده صدا میزند از دور
قدم‌های تو را...
بازنشر کرده است.
و تو از میان هزاران نقش تهی
گویی مرا می نگری...
بازنشر کرده است.
می روی اما گریز چشم وحشی رنگ تو
راز این اندوه بی آرام نتواند نهفت
می روی خاموش و می پیچد به گوش خسته ام
آنچه با من لرزش لبهای بی تاب تو گفت
چیست ای دلدار این اندوه بی آرام چیست
کز نگاهت می تراود نازدار و شرمگین ؟
آه می لرزد دلم از ناله ای اندوه بار
کیست این بیمار در چشمت که می گرید حزین ؟
چون خزان آرا گل مهتاب رویا رنگ و مست
می شکوفد در نگاهت راز عشقی ناشکیب
وز میان سایه های وحشی اندوه رنگ
خنده می ریزید به چشمت آرزویی دل فریب
چون صفای آسمان در صبح نمناک بهار
می تراود از نگاهت گریه پنهان دوش
آری ای چشم گریز آهنگ سامان سوخته.
بر چه گریان گشته بودی دوش ؟ از من وامپوش
بر چه گریان گشته بودی ؟ آه ای چشم سیاه
از تپیدن باز می ماند دل خوش باورم
در گمان اینکه شاید شاید آن اشک نهان
بود در خلوت سرای سینه ات یادآورم
هوشنگ ابتهاج
بازنشر کرده است.
چه سحر بود که دوشم دل آرزوی تو داشت
تورا در آینه می‌دید و جستجوی تو داشت
به هر دکان‌که درین چارسو نظرکردم
دماغ ناز تو سودای گفتگوی تو داشت
به دور خمکدهٔ اعتبارگردیدیم
سپهر و مهر همان‌ساغر و سبوی تو داشت
ز خلق این همه غفلت‌که می‌ کند باور
تغافل تو زهرسو نظربه سوی تو داشت
نظربه رنگ توبستم نظربه رنگ توبود
خیال روی توکردم خیال روی تو داشت
ز ما و من چقدر بوی ناز می‌آید
نفس به هرچه دمیدند های و هوی تو داشت
غرور و ناز تو مخصوص‌کج‌کلاهان نیست
شکسته رنگی ما هم خمی ز موی تو داشت
هزار پرده دریدند و نغمه رنگ نبست
زبان خلق همان معنی مگوی تو داشت
چه جرعه‌هاکه نه بر خاک ریختی زاهد
به این حیا نتوان پاس آبروی تو داشت
به سجده خاک شدی همچو اشک و زین غافل
که خاک هم تری از خشکی وضوی توداشت
به‌گردش نگهت پی نبرد فطرت تو
که سبحهٔ تو چه زنار درگلوی تو داشت
درین حدیقه به صد رنگ پر زدم بیدل
ز رنگ در نگذشتم‌که رنگ و بوی تو داشت
بيدل
مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
رسید پیری و افسانه شباب گذشت
چنان گذشت که گویی مگر به خواب گذشت
به جستجوی پل اندر کنار جو ماندم
ولیک عمر به دیوانگی ز آب گذشت
درون حجب هنرپوش خود نهان گشتم
ز ضعف و هستی من جمله در حجاب گذشت
حساب سود و زیان را چه حاصل است امروز
که ور شکستم و کار من از حساب گذشت
هوای خواندن افسانه ی حیاتم نیست
چرا که فصل دلاویز این کتاب گذشت
پژمان بختیاری
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
  • WAHHID

    عالی بود
    و
    البته غم انگیز از عمری که به سرعت باد میگذره و من کمتر تغییری مینونم در مورد بهتر گذشتنش انجام بدم
    تا با خودم می گم فردای این کار رو میکنم که یک پله پیشرفتی داشته باشم میبینم چند پله عقب افتادم

  • mahnaz

    نگاه شما عالی...
    امان از غفلت...بازم میشه تغییراتی انجام داد باید بخواین تا صورت بگیره
    روز و روزگارتون به خوبی و خوشی..
    عالی بود
    و
    البته غم انگیز از عمری که به سرعت باد میگذره و من کمتر تغییری مینونم در مورد بهتر گذشتنش انجام بدم
    تا با خودم می گم فردای این کار رو میکنم که یک پله پیشرفتی داشته باشم میبینم چند پله عقب افتادم

بازنشر کرده است.
گر عالم همه پرخار باشد
دل عاشق همه گلزار باشد
وگر بی‌کار گردد چرخ گردون
جهان عاشقان بر کار باشد
همه غمگین شوند و جان عاشق
لطیف و خرم و عیار باشد
به عاشق ده تو هر جا شمع مرده‌ست
که او را صد هزار انوار باشد
وگر تنهاست عاشق نیست تنها
که با معشوق پنهان یار باشد
شراب عاشقان از سینه جوشد
حریف عشق در اسرار باشد
به صد وعده نباشد عشق خرسند
که مکر دلبران بسیار باشد
وگر بیمار بینی عاشقی را
نه شاهد بر سر بیمار باشد
سوار عشق شو وز ره میندیش
که اسب عشق بس رهوار باشد
به یک حمله تو را منزل رساند
اگر چه راه ناهموار باشد
بازنشر کرده است.
در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
خاک آدم که سرشتند غرض عشق تو بود
هر که خاک ره عشق تو نشد آدم نیست
از جنون من و حسن تو سخن بسیارست
قصه ى ما و تو از لیلی و مجنون کم نیست
گر طبیبان ز پی داغ تو مرهم سازند
کی گذاریم؟ که آن داغ کم از مرهم نیست
بسکه سودای تو دارم غم خود نیست مرا
گر ازین پیش غمی بود کنون آنهم نیست
من، که امروز هلاک دم جان بخش توام
دم عیسی چه کنم؟ چون دم او این دم نیست
هلالى جغتايى
بازنشر کرده است.
هر عملی که به دیگران آسیب رساند
و آرامش و تعادلشان را برهم می زند،
عملی گناه آلود و عملی زیانبار است.
هر عملی که به دیگران یاری می رساند
و به آرامش و تعادلشان کمک می کند،
عملی پرهیزکارانه و سودمند است.
بودا
مشاهده ۷ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
دروغ تبدیل به حقیقت نمی‌شود، اشتباه درست نمی‌شود،
و بدی نیکو نمی‌شود، فقط به این دلیل که اکثریت ﺁن را پذیرفته اند
بوکرتی_واشنگتن
بازنشر کرده است.
ﻣﻮﺭﭼﮕﺎﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی زنند،
ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺩﺍﻧﻪ ﺟﻤﻊ می کنند
ﺯﻧﺒﻮﺭﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی زنند،
ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺧﺎﻧﻪ می سازند
ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی زنند،
ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ می روند
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﻮﺏ حرف می زنند...
ﺗﻨﻬﺎ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺟﻤﻊ می کنند.
ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻨﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﻔﺮ می کنند.
براستی ﮐﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﺗﻨﻬﺎﺗﺮﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ...!
ژان پل سارتر
بازنشر کرده است.
قطعا یه روزی به همه کارای گذشته مون میخندیم،
منتها برای بعضی خنده‌ها،
بهای زیادی دادیم..
بازنشر کرده است.
خنده باید زد به ریش روزگار
ورنه دیر یا زود پیرت میکند
سنگ اگر باشی خمیرت میکند
شیر اگر باشی پنیرت میکند
باغ اگر باشی کویرت میکند
شاه اگر باشی حقیرت میکند

و طلوع دیگر از زندگی
بر شما خوبان مبارک
الهی خانه اميدتون آباد
و برکت فراوان روزی
هر روزتان باشد
بازنشر کرده است.

گاهی اوقات
من از نبود آدمها ناراحت نمیشم
فقط حسرت میخورم
که خودم
چرا اون همه بودم...

مشاهده ۱۰ دیدگاه ارسالی ...