شايد اگر به عقب بر میگشتم ،
طور ديگری زندگی میكردم ...
طور ديگری نفس میكشيدم
و طور ديگری دنيا را میديدم ...
اما باز هم برای ديدنت میآمدم ، باز هم برای بودنت
لحظه شماری میكردم ، باز هم دلتنگت میشدم ...
اگر به عقب بر میگشتم ،
باز هم دوستت داشتم
فقط به رويت نمیآوردم !
تا هميشه غريبه بمانی ...
آدم ، از غريبهها انتظاری ندارد ...
ضربان قلب که از حدی بگذرد
دیگر دست تو نیست
هرکاری بخواهد میکند
حتی ممکن است نگاهی هم
به دفترچه ی خاطرات فراموش شده ات بیندازد
كسى بايد باشد
كه با بودنش
بى اهميت كند
بود و نبود تمام آدم ها را
دلخوش به بازگشت کدامين مسافری؟
بر روی ريل ها خبری از قطار نيست..!
با خیالش ،با نگاهش ،با فراقش، با غمش
گاہ گریان ، گاہ سوزان ، گاہ لرزانم چو شمع
یک ثانیه توقف کن !
چشماتو ببند
اون کسیو که لبخند میاره رو لبت،
تصور کن .....
با منِ دیـوانـه گفتم کیست همراهی کند؟
غیر زنجیرِ جنون، از کس صدایی برنخاست
روانشناسی میگه
گاهی این آهنگ نیست که تو رو احساساتی میکنه،
آدما و خاطراتی ان که موقع گوش دادن آهنگ
توی ذهنت میان...
آدم وقتی دلش می گیرد ...
باید گوشی را بردارد ،
کف اتاق دراز بکشد ...
شمارهی فرد مورد نظر را بگیرد !
چشمانش را نیمه باز رها کند ...
و همین که پاسخ داد ؛
بدون سلام و علیک بگوید ،
یه کمی با من حرف بزن !
هیچ حالم خوب نیست ...!!!
مردم این شهر...
دردی دارند ابدی!
اسمش را گذاشته اند"یـــار" ؛؛؛
هم در بودنش می نالند ...
هم از نبودنش...
بعضیا بلدن چجوری حرف بزنن که لبخند بیاد رو لبات:☺️