می دونی زندگی ما آدما خیلی پیچیده تر از این حرفاست
یه وقتایی یه گره های کوری داره...سخت!
وقتی از دور، از چند سال بعد
نگاه می کنی به الانت می بینی این شبا بیخود دست و پا زدی
می بینی الکی هی لای عکسا دنبال یه خاطره می گشتی که شبای تاریکت رو قشنگ کنه
این حسا که گاهی شب و بی وقت خرخر َتو می چسبن
این حسا اونقدرام قوی نیستند
ما خواستیم که قویشون کنیم
ما خواستیم بهشون پروبال بدیم
این حسا رد میشن، آدما رد میشن
تهش تو می مونی و یه زندگی که معلوم نیست تا اون موقع چقدر به رویاهات نزدیکش کردی
این شبا که مغزت و دلت باهم کلنجار میرن و تورو دیوونه می کنن
این شبا می تونن پر بشن از رویاهات
پر از ستاره های جادویی که تمام زخمای دلتو خوب می کنن...
این شبا می تونن انقدر تلخ نباشن
اگه ما بخوایم...
همه چیز داشت خوب پیش میرفت
صبح هایمان با هم
به خیر میشد
شب هایمان به خوش
همه چیز داشت خوب پیش میرفت
تا اینکه فهمیدیم
بدون هم
زنده میمانیم
و..
همین فهمیدن پر حقیقت
شد
بدترین کابوس عاشقانه هایمان..
عزیزِ من ...!
تمام چیزی که ؛
ذهنم را مشغول کرده این است:
که حال تو ،
و حالِ چشم هایت خوب باشد...!
ناگهان دلم
هوای تو را کرده...
راستش را بخواهی،
ناگهان فکر کردم
تو کنار منی...
چقدر تو را دوست میدارم،
خدای من
چقدر...
احمدشاملو
زیر لب گفتم دوستت دارم
می دانستم که از این فاصله صدایم را نمی شنود
با خودم گفتم شاید نباید به این سفر میرفتم
شاید نباید از او دور میشدم..
می گویند: حرف که چیزی نیست! همه بلدند. عمل کن.
حرف زدن گاهی دشوار تر از هر کاری می شود!
گفتن بعضی جملات می تواند تاوانی سخت داشته باشد.
جملاتی مثل:
دوستت دارم..
کوتاه و شیرین، ترسناک و جذاب.
به همراه تاوانی دردناک.!
تو می دانی
حتی اگر کنارم نشسته باشی
باز هم دلتنگ تو ام
حالا ببین نبودنت
با من چه می کند..
کم نه!
زیاد می خواهمت!
آنقدر که در تمام خاطره هایم، تو باشی...
قدم بزنی، بدوی، بخندی، بخوانی، برقصی، ببوسی، بمانی
و بدانی که من چقدر عاشق این فعل ماندنم..
می شود جهان را در آغوش کشید
هر صبح که عشق
از زیباییِ خورشید گونه ی رُخت
جان می گیرد!
شاید خیلی از روزها
پای احساسم را لنگانده باشد...
ولی حداقل
دست آدمهای بی معرفت را
از زندگیم کوتاه کرده است !
من عاشق غرورم هستم !
ولی دوست داشتنم به توان بی نهایت است
اگر تپش های قلبش صدای من را بدهد !
آنقدر جای خالیت اینجاست
که کنارم دراز میکشد
برایم قصه میگوید
سر برشانهام میگذارد
وگاه باهم، گریه میکنیم…
آنقدر به نبودنت، عادت کردهام
که اگر یک روز بیایی
دلم برای جای خالیات تنگ میشود
دلم برای دلتنگیات
دلم برای آوازهایی
که جایخالیات میخواند…
هم دوست دارم که بیایی
هم میترسم که بیایی..
نازنین
احسنت مرضیه جان
Marziye67
ممنونم مارال عزیز♥️