صبح شروع شد
امروز در گلدون زندگی
گل عشق
گل دوستی
گل صداقت
گل محبت
گل مهربونی
بکار اونوقت خواهی دید که
گلدونت های تو از همه گلهای
جهان خوش بوتر میشه
سلام به دل گرمت
سلام به قلب پاک و مهربونت
آرزو میکنم امروز از شوق
سرریز شه
لبخندی به بلندای اسمون
روی لبت نقش ببنده
پدر گفت: " دوست داشتن كه عيب نيست باباجان. دوست داشتن دل آدم را روشن میكند. اما كينه و نفرت دل آدم را سياه میكند. اگر از حالا دلت به محبت انس گرفت، بزرگ هم كه شدی آمادهی دوست داشتن چيزهای خوب و زيبای اين دنيا هستی. دل آدم عين يك باغچه پر از غنچه است. اگر با محبت غنچهها را آب دادی باز میشوند، اگر نفرت ورزيدی غنچهها پلاسيده میشوند. آدم بايد بداند كه نفرت و كينه برای خوبی و زيبایی نيست، برای زشتی و بي شرفي و بیانصافی است. اين جور نفرت علامت عشق به شرف و حق است."
ناگهان احساس میکنم
که همه تنهایم گذاشتهاند و رفتهاند
شاید نامِ دیگرِ مرگ همین باشد
هیچگاه نمیدانستم
که از تنها مردن، اینهمه میترسم...
زمان چگونه جای مرا خواهد گرفت؟
گفتم من رو یه جای خنک خاکم کن. گفت چی میگی باز؟ گفتم خنک خوبه دیگه، چیه گرما؟ گفت ول کن این حرف مرگ و میر رو. گفتم مرگ و میر رو نمیگم که، میگم من که مُردم، من رو یه جای خنک دفن کن که میای پیشم اذیت نشی. گفت بعد مردنت چیکار داری من اذیت میشم یا نمیشم؟ گفتم زکی، چه حرفیه؟ مگه دوست داشتن به مردن نمردن مربوطه؟ گفت از کجا میدونی من اصن میام پیشت؟ گفتم میای دیگه. نمیای؟ دست گذاشت دو طرف صورتم گفت خیلی دیوونه ای. گفتم میدونم، دوسَم داری؟ هیچی نگفت. همونجور یخی نیگام کرد فقط. همونجور که معلوم نیست دوستم داره یا ازم بدش میاد یا اصن اگه بمیرم نمیاد سر خاکم. خواستم بگم یه چیز مهربون بگو با اون صدات. نگفتم. یعنی ترسیدم بگم، اگه میگفتم دیگه بعد مردن هم نمیومد ببینمش. حالا میدونم گاهی وقتی میاد. میشینه زیر درخت، آهنگ میذاره، اولاش گریه هم میکنه. خاک سرده دیگه، از یه جایی به بعد دیگه آدم گریه اش نمیاد سر خاک کسی . هروقت بیاد گنجیشک میشم میشینم رو شاخه بالایی درخت، نیگاش میکنم، حظ میکنم از تماشا.
بوی شکلات میده بدنش. از بالای درخت هی میگم جیک جیک یعنی این گنجیشکه دیوونه بوی تن تو شده، میشه بیاد بشینه کف دستت؟ جواب نمیده. بلد نیست زبون گنجیشکا رو. هیشکی بلد نیست. میدونم یه روز میاد بالاخره، با لبخند. مه باشه، خنک باشه هوا، عین اون روز تو اون ده وسط کوهستان. خنک خوبه که من دوست دارم، چیه همش گرما که اون دوست داره؟ بعد میاد میشینه کنار سنگ کهنه میگه من دیگه میرم، باس ببخشی، یکی دلمو برد، دیگه نمیام. اون وقت من از بغل سنگ قبرم، گل میدم. گل صورتی. گل رو بچینه، بذاره گوشه موهاش، قشنگ بشه، یارش خوشش بیاد. منم که گنجیشکم دیگه، پر میکشم میرم یه جایی که نبینمش. هیشکی رو نبینم. دیدن نداره دنیا. همینه روزگار. هر کی رو دوس داری، یه روز باید بهش بگی برو، دل تو خوش، دل ما هم خوش به خوشی شما. این هم یه نامه واسه چشمات، توت فرنگی محبوب من. قربانت، گنجشک دیوانه تو ...
میدونید دوستان:
اطرافیان شما خیلی نقش مهمی در مدل نگاه کردن شما به دنیای اطرافتون دارند.
مثلا اگه گفته میشه توی بهترین دانشگاه ها درس بخونید فقط بخاطر سطح علمی بالاتر نیست. شما اونجا بزرگان رو میبینید و ناخداگاه تلاش میکنید شبیه اون ها بشید.
ادم های کوچیک شما رو کوچیک نگه میدارند
.
🟣 هیچوقت برای کسی که باعث درد و ناراحتی تو شده درد را آرزو نکن ...
او اگر درون خودش درد و کمبودی نداشت ، به تو آسیبی نمی زد ، براش بهبود و شفا آرزو کن ، این چیزی است که به آن نیاز دارد.