و بدانیم اگر نور نبود
منطق زندهٔ پرواز دگرگون میشد...
یه روز منم میرم دشت زیر افتاب وسط گندم زار و ...
تو را من در تابشِ فروتنِ این چراغ میبینم آنجا که تویی،
مرا تو در ظلمت کدهی ویرانسرای من در مییابی اینجا که منم.
آسمان امروز من به وقت تنهایی
یا بهتره بگم منو خورشید و ابرها یهویی
دوست داشتم من اون بادکنک بودم دست اون بچه که رها میشدم و میرفتم تو آسمون
شکوفه ها همیشه حرفهای جدید دارند ولی عمرشون کوتاهه
انسان از آن چیزی که ...
همه با هم آرزو کنید بعد محکم فوت کنید