مرد از سفره بی روزی مرد بسکه در قافیه نان پیچید ، زن در اتیه در پیچید ازادی در اینه دید رو به فردا خندید زندگی دست به دستش گل نیلوفر چید...سلامم برهمگی صبحتان عالیی پر انرژی باشید یاحق
گفتم کیستی گفتا عمر تو و درگذرم، گفتم که درنگی گفتا پای درسفرم، گفتم که درخواب بودم دمی پای بدار، گفتا که دیر نموده ای و کرد مختصرم ...سلام عصرتان دلنشین
از پرده بیرون شد چون ماه و پس ابر نماند، چون عشق به در افتاد، هیچ دیگر نماند، گفتم عشق از سروده ها پاک کنم، ذوقی و بهانه ای به گفتن شعر نماند...سلام عصرتان دلنشین
در عالم مستی توبه برعرش زدم، راستی پیشه نمودم حاجت دل برفرش زدم، گفتم صد بار توبه شکستم گنه کارم من، اما نشکسته دل کس و نه بر کسی نقش زدم، امد ز هاتفی ندا ای بنده ملتمس پیش بیای، که ان اعمال تو را بر صداقتت بخش زدم...سلام روزگارتان پراز حال خوب
شادی دادخواه
لایک