وادے عشق بسے دور و دراز است ولی...
طے شود جادہ صد ساله،بہ " آهی" گاهی.....
اقبال_لاهورے
پُـرم از دوســت داشتن هایـے
ڪه لحظه هایـش خالے از اوسـت
⤦صادق معظمــے⤥
در طلوع چشمانت،
پلڪ مے گشایم!
صبح، هم رنگ چشمان توست!
زیبا مے درخشد
شبیہ لبخندت ...
چہ قدر، این صبح ها را
دوست دارم!
مانند تو ...
عرفان_یزدانے
گاهی میانِ خلوت جمع،
یا در انزوای خویش،
موسیقی نگاهِ تورا
گوش میکنم،
وز شوق این محال
که دستم به دستِ توست،
من جای راه رفتن
پرواز میکنم،
فریدون_مشیری ❣
و چہ آرام
با غزلهاے
دو چشمان قشنڪَت
"دلـم" ریخت بهـم...!!
امید_آذر.
چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم ، تو را دوست دارم
نه خطی ،
نه خالی !
نه خواب و خیالی !
من ای حس مبهـم
تو را دوست دارم
قیصر_امین_پور
گاهی از نسیم عطر تورا میجوییم.....
سید_بهروز_موسوی
قدم که میزنی کنارم
شعری جدید آغاز می شود
قدمهایمان چقدر قافیه اند کنار هم
و دستهایمان چقدر ردیف
من و تو یک شعر تازه ایم
نو و سپید
کوتاه و عاشقانه
چیزی شبیه یک بوسه ی یواشکی در خواب ...
حامد_نیازی
هرشـــــب تو را میبینمت...
در_ڪوچه_هاے_باورمـ
مهنازنجفے
بنمای رخ
که باغ و گلستانم آرزوست...
مولانا
مثل بهار میماند " آمدنت "
شکوفه بارانم میکند
حمیدرضا_عبدالله
صبح جمعه است
چشم باز میکنم
به تماشای تو
جمعه ها تنهایی نمیارزد
جمعه ها کسی را میخواهد که از اول صبح زیبا کند روزت را...
حال دلت را...
زندگیت را...
راستی امروز هم می خواهم تکرار کنم
دوست داشتنم را
بیشتر از دیروزها
و حتی فرداهای نیامده .......
عمر رفت و راز عشق از دل نیامد بر زبان ...
صائب_تبریزی
باور ڪن
تو را پنهان خواهم ڪرد
در آنچه ڪه نوشتهام
در نقاشیها
و آوازها
و آنچه ڪه میگویم
تو خواهی ماند
و ڪسی، نه خواهد دید
و نه خواهد فهمید،
زیستنت را در چشمانم.....
ازدمیر_آصف
خان دایی جون
raha