هر آنچه درون توست زیباست؛ حتّی تلاشهای ناموفقت برای پنهان کردن غمهایت...
یک آغوش گرم به خودم بدهکارم
برای سخت ترین اتفاق هایی که،
تاب آوردمشون…
برای روزهایی که از درون فروریخته بودم
اما صورتم میخندید …
برای روزهایی که یاد گرفتم آدم ها میتونن ،
هروقت بخوان بمونن و هروقت هم بخوان
رفتن رو ترجیح بدن …
روزهایی بود که فقط من بودم و خدا…
و خدایی که شد همه ی داراییم …
یادش بخیر …
گذشت …
خوب گذشت …
ازون به بعد به همه میگم …
جز خدا به هیچی و هیچکسی نیاز ندارید …
خودت رو ببخش کِ کمتر از لیاقتت رو پذیرفتی ،
اما دیگه این کار رو نکن.
دیگران رو هم ببخش کِ بدون در نظر گرفتنِ سطح لیاقت ومعرفت شون ،بهشون فضا دادی و محبت کردی ،
و اونا هم اینطوری دچار خودشیفته شدن و تَوهّم زدن....
اگر خواهی که دائماً در بهشت باشی، با همه کسان دوست شو و کین کسی را در دل مدار زیرا که چون شخصی را از روی دوستی یاد کنی، دائماً شادمان باشی و آن شادی عین بهشت است
و اگر کسی را از روی دشمنی یاد کنی، دائم در غم باشی و آن غم عین دوزخ است
چون دوستان را یاد کنی، بوستان درونت از خوشی می شکفد و از گل و ریحان پر می شود و چون ذکر دشمنان می کنی، باغ درونت از خارزار و مار پر می شود و پژمرده می گردی.
+++خدا برات جبران میکنه؛
بهتر از تمام آرزوهات،
اینو باور داشته باش...
با نیمه عاشقها ننشین.
به نیمه رفیقها اعتماد نکن.
نصفهنیمه زندگی نکن.
نصفهنیمه امیدوار نباش.
برای کسی که نصفهنیمه گوش میدهد نخوان.
نصف جواب را انتخاب نکن.
روی نیمهای از حقیقت پافشاری نکن.
رویای نصفه نیمه نخواه ...
تا انتهای سکوتت ساکت باش و به حرف که آمدی تمام حرفت را بزن.
سکوت نکن که حرف بزنی و حرف نزن که سکوت کنی.
نصف، در واقع همان چیزی است که تو را میان آشنایانت غریب جلوه میدهد.
اگر رضایت داری کاملا راضی باش و اگر نمیخواهی کلا بگو من نمیخواهم.
خندهی نیمهکاره، یعنی به تعویق انداختن خنده.
دوست داشتن نصفهنیمه یعنی هجران.
رفاقت نصفهنیمه یعنی بلد نبودن رفاقت.
نوشیدن نصفهنیمه عطشت را کم نمیکند و خوردن نصفهنیمه سیرت نمیکند.
راهِ ناتمام به جایی نمیرساندت.
زندگی نصفهنیمه یعنی تو ناتوانی در زندگی کردن و تو ناتوان نیستی؛
+++تووو کاملی عزیز من تووو کاملی و نه نصفی از هر چیزی.
تووو به دنیا آمدی برای کامل زندگی کردن
و نه زندگی در نصفهنیمهها و ناتمامها.
چیزی را دوست داری با تمام وجودت به سمتش برو.
چیزی را نمیخواهی محکم بگو: "نه"
«اما اگر قرار باشد فقط یک نصیحت ب شما بکنم، این است ک:
نگذارید دیگران زیاده از حد در شما تأثیر کنند... بله، این خطری است که این گونه دستهها را گاهی تهدید میکند. البته معلوم است که باید عقیدۂ مشترکی داشت؛ شما هم دارید: انگیزهٔ واحدی شما را دور یکدیگر جمع کرده و به پیش رانده است. اما شخصیت خودتان را در بوتهٔ مشترک نیندازید. با سرسختی خودتان را برای خودتان حفظ کنید؛ غیر از آنچه خاص خود شماست هیچ چیزی را در خود پرورش ندهید. همهٔ ما در خود قریحهٔ خاصی داریم یا به عبارت دیگر استعدادی داریم که به سبب آن همیشه با دیگران مطلقاً فرق میکنیم. همین استعداد است که باید جدا از هر چیز دیگر در درون خود یافت و آن را پرورش داد.»
زندگى مثل يک كامواست
از دستت كه در برود، مى شود
كلاف سر در گم،گره مى خورد، میپيچد به هم، گره گره مى شود،بعد بايد صبورى كنى، گره را به وقتش با حوصله وا كنى
زياد كه كلنجار بروى، گره بزرگتر مى شود، کورتر مى شود
يک جايى ديگر كارى نمى شود كرد، بايد سر و ته كلاف را بريد
يک گره ى ظريف و كوچک زد، بعد آن گره را توى بافتنى جورى قايم كرد، محوكرد، جورى كه معلوم نشود
" يادمان باشد "
گره هاى توى كلاف
همان دلخورى هاى كوچک و بزرگند
همان كينه هاى چند ساله
بايد يک جايى تمامش كرد
سر و تهش را بريد.
زندگى به بندى بند استْ به نام "حرمت" كه اگر پاره شودتمام است....
"بانو سیمین بهبهانی"
پروردگارم !
امروز در رحمتت را ب روی تک تک دوستان و عزیزان َم بگشا...بهترین احوال ،بهترین موفقیت ،بهترین لبخندها،بهترین نعمت ها بهترین فرصت هاو بهترین عاقبت را نصیبشان بگردان آمین...
آنهایی که میتوانی کنارشان خودت باشی و تمام روحت را عریان کنی. از همهچیز بیواهمه حرف بزنی، بدون هراسی از قضاوت شدن.آدمهایی که نه با لب ها که با چشم ها و روح شان لبخند میزنند. و شاید خودشان هم هرگز ندانند در کدام روز سخت ات به تووو رسیدهاندو چطور وسط همه تاریکی های دلت
خورشید شدهاند چقدر خورشیدها خوبند،
آدم های امن و مهربان ...چقدر بوسیدنی و چقدر خواستنیاند درد و دریغ که کمند؛ بسیار کم.
++زندگی خلاصه ایست از ؛
ناخواسته به دنیا آمدن
ناگهان بزرگ شدن
مخفیانه گریستن
دیوانه وار عشق ورزیدن
و عاقبت در حسرتِ آنچه دل میخواهد
و منطق نمیپذیرد ، مُردن!
درلحظه از جاپرید،ترسیدم، گفت نترس یادم رفته بود نباید در خودم فرو برم، وگرنه درونم داغ می کند بیاو درستش کن..
گفتم داغ؟گفت آره #مادر بودن سخت ترین آزمون زندگیه #مادر نباید مدت زیادی درخودش فرو بره، باید راه بره توخونه به همه چی برسه آب دادن گلها،غباررویی میزتلوزیون، پرکردن ظرف میان وعده و... گفتم ولی یکم وقت برای خودت باشه بد نیست.
گفت مثلا..گفتم مثلا تودوس داری بنویسی در طول روز به خودت وقت نوشتن بده،
رفت توفکر وگفت من آخرشبها می نویسم وقتی شماخوابید،گفتم نه در طول روز، هی حرف خودش زد گفت شبها بهتر مینویسم، گفتم پس روزها به خودت وقت بده برای کارهای که دوست داشتی انجام بدی ولی ندادی..؟بازم فکر کرد وگفت خیلی دوست داشتم کتاب #فروغ همراهم ببرم موزیک بزارم تنهایی تویه کافه ی دنج بشینم وباگوش دادن به موزیک کتاب وبخونم کنارش یه قهوه بخورم وحس کنم هجده سالمه..
گفتم پس معطل نکن پاشو برو گفت غذا رو گاز گفتم من هستم..اگرم نبودم خاموش می کنم
گفت واقعا برم گفتم واقعابرو
ذوق توچِشمهاش خیلی قشنگ بود وقتی رفت واقعا یه دخترهجده ساله بود...
محسن
سلام 🌺
حسبی الله.....
م. "وفا"
سلام 🌺
حسبی الله.....
درود