*๑Khatereh๑*

ناگهان خوابی مرا خواهد ربود من تهی خواهم شد از فریادِ درد  بیشتر

*๑Khatereh๑*
۷,۵۷۵ پست
۷۴ دنبال‌کننده
۲۲,۶۰۴ امتیاز
زن

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
تا ابد دوستت خواهم داشت.
اما تو دیگر هرگز این را از من نخواهی شنید؛
و هرگز اثری از دوست داشتنم بر زندگی ات نخواهی دید!
تا ابد دوستت خواهم داشت،
بی آنکه این عشق،
ذره ای اوضاع تورا بهتر کند.
از دور دلم برای تو و به یاد تو میتپد
اما تو هرگز نخواهی دانست.

.برای آنکه خودش میداند
بهترین تجربه‌ی زندگیم، با تو بودن بود.
  • *๑Khatereh๑*

    هیچوقت نمیفهمی منتظر بودن براکسی که دیگه برنمیگرده چقدر سخته...😞دلتنگی بخشی از رفتنه"
    با همه دردی که می‌کشم سرجام
    نشستم و نشستم و نشستم.😞👌

دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
تو برام با همه فرق داشتی و داری، تو اولین نفری هستی که باهاش از ته ته دلم خندیدم، اولین نفری هستی که تموم دیوونه بازیا و بد اخلاقیامو تحمل کردی، اولین نفری هستی که حسایی رو باهاش تجربه کردم که با بقیه فرق داشت، اولین نفری هستی که همیشه پای همه ی خوب و بدم موندی، اولین نفری هستی که از بودن کنارش خسته نمیشدم تو اولین نفری هستی که بهترینا رو براش می خواستم حتی بهتر از خودم،تو اولین من بودی همیشه و تا آخرش اولینم ‌‌میمونی
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
‏جایی را ترک کردم که در آنجا خوشحال نبودم ؛
و ترک آن‌جا نیز مرا خوشحال نکرد ...
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
در این پریشانیِ روزگار ،
مبادا فراموش کنی دوستت دارم ...
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
« آدمی میتواند حتی دلتنگِ کسی شود که او را فقط در خیالِ خود دیده است .»
بازنشر کرده است.
گاهی اوقات
تنهایی برای اینه كه 
راه رو خوب می دونی
نه به معنای اینکه گم شدی...
بازنشر کرده است.

تنها چیزی که زیادش خوبه با تو بودنه.
بازنشر کرده است.
آنجا که دلت آرام گرفت
مقصد است.. 🍃
بازنشر کرده است.
.
قلب مرا آرام کن به آنچه بهتر می‌دانی🌹
بازنشر کرده است.
🎼🌹..
انگار تمام آنچه دوست داشته‌ام، از من دزدیده‌اند و حتی اگر تمام آن را به من بازگردانند، کافی نخواهد بود..
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
🎼🌹...
نقاش نیستم
اما...
تمامِ لحظه هایِ بی تو بودن را درد می‌کشم!
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
  • *๑Khatereh๑*

    کسي نبود براي رفتنم گريه نکرد، کسي برايم دست تکان نداد. مي رفتم اما نمي دانم کجا. مگر موقع آمدنم مي دانستم کجا مي آيم؟ مگر برايم گفته بودند براي چه مي آيم؟ آمده بودم و حال بايد مي رفتم. مگر نه اينکه هر آمدني را رفتني است. سالها اينجا بودم، ديدنيها ديده بودم، شنيدنيها شنيده بودم، زندگيها کرده بودم و خيلي وقتها خيلي خسته شده بودم، بريده بودم، دلم خيلي وقتها رفتن را خواسته بود. اما مگر من به اختيار آمده بودم که به اختيار بروم؟
    اينجا آخرين ايستگاه زندگيم بود، به انتظار ايستاده بودم با چمداني در کنارم. نگاه که مي کنم چقدر تنهايم، به تنهاي زماني که آمده بودم. گويي نوار زندگيم را بر روي دور تند در مقابل چشمانم به تماشا گذاشته اند، انگار از آمدنم تا رفتنم به ثانيه اي نکشيده است. اگر اين قدر کوتاه اينجا اقامت کرده ام پس چرا خسته ام و دلم رفتن مي خواهد. سنگ زمانه بارها به دلم خورده بود، بارها در شب مهتابي ستاره ام را گم کرده بودم، تمام عمر را دويده بودم، بارها زمين خورده بودم، بارها گريسته بودم، بارها از نفس افتاده بودم و حال اينجا در آخرين ايستگاه به انتظار آخرين قطار ايستاده بودم.
    صداي پيچيده

  • *๑Khatereh๑*

    صداي پيچيده در فضا مي گويد تا آمدن قطار زمان اندکي مانده است. مي ترسم، مگر نه آنکه ناشناخته ها دلشوره و ترسي عجيب همراه خود دارند؟ مي ترسم, اما ترسم مانع رفتنم نيست، مگر ترس مانع آمدنم بود که مانع رفتنم شود؟ مگر من با ترس بيگانه ام؟ زمان آمدنم از ترس مي گريستم و حال زمان رفتنم باز هم مي ترسم. اما بايد بروم، دلم رفتن مي خواهد.
    ديگر اينجا را نمي خواهم، ديگر شوق ماندن ندارم. او آنجا در آنسوي ايستگاه منتظر من است. اين ايستگاه آخر، اين قطار آخر مرا به او مي رساند. از دوريش دردها کشيده ام، رنجها برده ام و تنها خودم ميزان اشتياقم را براي ديدارش مي دانم. حرفها با او دارم، درد دلها دارم، گفتنيها دارم. اين قطار مرا به او مي رساند. چمدانم را به دست مي گيرم، قطار نزديک است.

دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
ز همه دست کشیدم ،که تو باشی همه ام!
باتو بودن ز همه دست کشیدن دارد!
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
زندگی تقصیر کسی نیست اما دیگر حوصله ماندن ندارم!
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
«دلیلش را نمی‌دانم
‏امّا هر چه هست
‏فکر کردن به تو
‏حال مرا خوب می‌کند»
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
تبِ من از روی بیماری و بد حالی نبود
آتَشَش در سینه ام افتاد و من می سوختم …
دیدگاه غیرفعال شده است.