می خواستم همه کارهایم را بکنم
و سر فرصت به دنبال او بروم
می خواستم اول
دنیا را عوض کنم
کتاب هایم را بنویسم
اسم و رسم به هم بزنم
برنده شوم
و بعد با دست های پر به دنبالش بروم
خبر نداشتم که
عشق منتظر آدم ها نمی ماند ...
این متن از جبران خلیل جبران رو برای آدمِ امن زندگیتون بفرستین:
"ای كاش..
میتوانستم بگويم؛
كه با من چه میكنی..
تو جانی در جانم میآفرينی..
تو تنها سببی هستی كه به خاطر آن
روزهای بيشتر شبهای بيشتر
و سهم بيشتری از زندگی میخواهم
تو به من اطمينان میدهی
كه فردايی وجود دارد..."
آدمیزاد کم حافظه هست
یادش میره باید با خودش
مدارا کنه گاهی نباید با
خودش سخت گیری کنه
ادم اگه ادم هست باید
حواسش به خودش باشه
خودش رو دوست داشته باشه
با خودش مهربون باشه
با خودش دوست باشه
گاهی باید پیشونی خودش رو
ببوسه لب خودش رو بکشه
بزنه قد خودش
خودش رو ببخشه
با خودش آشتی کنه
آدمیزاد اگه روانشناس خوبی باشه
چاره نداره جز اینکه با خودش است کنه
میدونی قشنگ ترین جای زندگی کناست؟
اونجاست که به دلت فرصت میدی
به دلت این جرات رو میدی
که دوباره به زندگی اعتماد کنه
بدی ها رو فراموش کنه
دوباره منتظر یه اتفاق ناگهانی خوب باشه
صبح شروع شد
امروز در گلدون زندگی
گل عشق
گل دوستی
گل صداقت
گل محبت
گل مهربونی
بکار اونوقت خواهی دید که
گلدونت های تو از همه گلهای
جهان خوش بوتر میشه
سلام به دل گرمت
سلام به قلب پاک و مهربونت
آرزو میکنم امروز از شوق
سرریز شه
لبخندی به بلندای اسمون
روی لبت نقش ببنده