آرون
کاربر VIP
۶,۹۱۸ پست
۲۱۹ دنبال‌کننده
۱۱,۱۳۹ امتیاز
مرد
۱۳۵۴/۰۵/۲۰
فوق ليسانس
آزاد

تصاویر اخیر

چه روزها
به شب آورد جانِ منتظرم
به بوی آن که شبی با تو روز گرداند...

سعدی
حضورش برایم اهمیتی نداشت اما غیبتش خیلی آزار دهنده بود ..
زن ها را میشناسی؟؟؟
همان شخصیت های ظریف دنیا
که دلشان به مویی بند است و تا کمی آن را بلرزانی اشک در چشمانشان جمع میشود...
همان شخصیت هایی که
اگر دل ببندند با تمام مشکلاتت،با تمام کم و کاستی هایت،با تمام نداشته هایت میسازند و عاشقانه کنارت میمانند...
همان شخصیت هایی که
تو نامشان را ضعیفه گذاشته ای و همین ضعیفه برای تو مادری میشود که صد هزار مرد لایق این جایگاه نیستند...
همان شخصیت هایی که
با چشم ها و زبانشان هم میتوانند تو را تا عرش خدا بالا ببرند هم‌ میتوانند تو را تا جایی که فکرش را هم نمیکنی زمین بزنند...
همان شخصیت هایی که
اگر آن ها را بلد باشی کنارشان احساس خوشبختی میکنی و با آن ها به همه جا خواهی رسید...
برایت بخواهم از زن ها بگویم کاغذ کم میاورم‌ و جوهر قلم یاری نمیکند...
فقط این را بدان زن ها عجیب ترین و زیباترین و قوی ترین شخصیت های این دنیا هستند...
کاش میشد آدمی،
گاهی،
فقط گاهی
به اندازه نیاز بمیرد بعد بلند شود خاک‌هایش را بتکاند
اگر دلش خواست برگردد به زندگی..
دلش نخواست بخوابد تا ابد !

خسرو شکیبایی
تجربه‌ ام را باور کن
عشق باید خودش بیاید
ناگهان و بی‌صدا...
آمدنش دست ما نیست؛
هیچکس آدرس عشق را ندارد...

گابریل گارسیا مارکز
بازنشر کرده است.
آدمی عجیب است،
آگاهانه برای خود وابستگی به‌وجود می‌آورد
و سپس از آنها رنج می‌کشد.
.
هر ذرّه ای دوان است
تا زندگی بیابد
تو ذرّه ای نداری
آهنگِ زندگانی

آن ها که اهل صُلحَند
بردند زندگی را
وین ناکسان بمانند
در جنگِ زندگانی

مولانا
سلام.صبح روز سه شنبه به خیر.
من به بعضی چهره ها زود عادت می کنم
این قانون طبیعت است که
هیچ کس به تنهایی نمی تواند
خوشبخت باشد ؛ بلکه خوشبختی
و سعادت را باید در سعادت
و خوشبختی دیگران جستجو کرد

شکسپیر
The best days are yet to come. The hard times strengthen you and prepare you for what’s next.

بهترین روزها هنوز در راهند.
روزهای سخت تو رو تقویت و برای اتفاقات بعدی آماده می کنن.
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است!
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست!
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است!

هنوزپنجره باز است.
تو از بلندی ایوان به باغ می نگری.
درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها
به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر
به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند.

تمام گنجشکان
که درنبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته اند؛
ترا به نام صدا می کنند!
هنوز نقش ترا از فرازِ گنبدِ کاج
کنار باغچه،
زیر درخت ها،
لب حوض
درونِ آینهء پاک آب می نگرند
هوای دونفره

نه ابر می‌خواهد

نه باران

نه یک بعدازظهر پاییزی

کافیست حواسمان به هم باشد
جامی شکسته دیدم
در بزم می فروشی

گفتم بدین شکسته
چون باده میفروشی!؟

خندید و گفت زین جام
جز عاشقان ننوشند
مستِ شکسته داند
قدرِ شکسته نوشی...