دلنوشته های آتیلا

داستانهای کوتاه به صورت خاطرات گرد آوری شده بیشتر

دلنوشته های آتیلا
شعر و ادبیات
۷,۳۱۵ پست
۲۰۱ مشترک
۵۴ پسند
عمومی

رتبه گروه

مبنای تعداد کاربر رتبه ۱۶
مبنای تعداد هوادار رتبه ۲۵
مبنای تعداد ارسال رتبه ۲۲
شیدا

دوست عزیز سرکار خانم شیدای گرامی

از اینکه قبول زحمت نمودید که بعنوان مدیر ارشد گروه ادبی دلنوشته های آتیلا فعالیت نمایید باعث افتخار است برایتان بهترین ها را آرزومندم
💐💐🥀🥀🌹🌹
بازنشر کرده است.
‏هیچکس از آدمی که
به از « دست دادن » عادت کرده
قوی‌تر نیست

مشاهده ۱۳ دیدگاه ارسالی ...
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا
آیا همین رنگ است ..؟
بازنشر کرده است.


📌هیچوقت نگویید ای کاش می‌شد...
زیرا کاش گفتن احساس حسرت میدهد و ارتعاش حسرت نیز منفی است و شما را در شرایط حسرت قرار می‌دهد
📌در عوض بگویید اگر بشود...
زیرا اگر بشود امید وشور وشوق را به وجود می آورد و ذهن ناخودآگاه را به حرکت وادار میکند.
اگر بشود درآمدم زیاد شود..
اگر بشود همسری عالی بیابم..
اگر بشود اتومبيلم را ارتقا بدم
اگر بشود خانه ي بزرگتر تهيه كنم
اگر بشود.....
بازنشر کرده است.
♥️🍃

لبخنـد
تـو
تعادل شهــرُ بهم میریزه
تو بخـند
من شهرُ دوباره میسازم

🥰 🦋💫
بازنشر کرده است.
زیر آسمان سوئد...

خیلی خوشگل نبود
یه صورت معمولی داشت، با چشمای معمولی و مهربون.
اما؛
اما قشنگ می خندید...
انقد قشنگ می خندید که آدم احساس می کرد هیچکس تو دنیا مثل اون بلد نیست بخنده!
راستش همه کار کردم که به دستش بیارم...
چند سالی هم بودیم با هم.
دروغ چرا! همه چی هم خوب بود.
دوسم داشت؛ دوسش داشتم.
اما انگار آدم وقتی داره به آرزوهای بزرگش می رسه یادش میره که چقد آرزوهای کوچیک هم داشته!
یادمه یه بار خسته از سر کلاس برمی گشتم خونه که تو راه زنگ زد و گفت ميخواد با من حرف بزنه!
اون موقع ها آرزوم همین چند لحظه حرف زدن ها در کنارش بود.
یه مدت که گذشت الکی بهانه گیر شد
هر بار سر یه چیزی ناراحت می کرديم همو؛
همه کارم کرد واسه موندنش ها!
اما دوتامون دیگه رویاهای جدید تو سرمون داشتيم؛
و از نظر هم شده بوديم سد راه تک تکشون .
واسه همین یه روز بی دلیل گذاشت و رفت.
بعد از يك ماه هم گذاشتم و از ايران رفتم
دیروز عصر خیلی اتفاقی توی پارک يه دختره شبيه به اون رو دیدم.
برعکس گذشته که من هر دفعه یه چیز می گفتم و هر روز یه رنگ عوض می کردم؛انگار خیلی عوض شده بودم...
پیر شده بودم یه ذره هم آروم تر.
مشاهده ۲۸ دیدگاه ارسالی ...
  • شیدا

    با همون تیپ و قیافه!

    نمیدونم چرا با وجودی که ازش فاصله داشتم، ولی انگار بوی عطر اونو حس میکردم. نمیدونم شایدم خیالاتی شده بودم…

    گاهی وقتا لبخند می زدا اما خنده هاش اون شکلی كه اون ميخنديد نبود...

    چشاشم هم مثل اون مهربون بود اما برق اون چشم رو نداشت.

    همین طوری زل زده بودم به صورتش؛

    یه تيكه از موهاي بلوندش رو ريخته بود رو صورتش،

    داشت یه دختر بچه رو توی تاب هل می داد...

     

    میدونی من آدمای زیادی رو شناختم تو این مدت... 

    اما انگار هیشکی مثل اون دوست دارماش بوی موندن نمی داد.

    یه لحظه دلم خواست زمان برگرده و بشیم همون دو تا وبلاگ نويس که عصرا بعد کلاس از ذوق و شوق حرف زدن با همدیگه همه کوچه ها و خیابونای شهر و قدم می زدن، بدون اینکه حتی یه لحظه خسته بشن

    اما...

    الان ساعت ۱۰ شبه و اون احتمالا داره کنار خانوادش يا شايدم همسرش،عدسی می خوره. منم همچنان روی صندلی پارک نشستم و به اون سالها فکر می کنم؛ اما نه مثل اون خانواده ای دارم و نه کسی که حتی توی خونه منتظرم باشه.

    می دونی یه چیزایی هست که آدم سال ها بعد می فهمه!

    سال ها بعدی که دیگه خیلی دیره.

     خیلی دیر…

  • آرش ( گروه لاله های سرخ )

    🌳✨روز و روزگارتون پراز خیر و برکت
    🤍🍀✨هـمـراه بـا سـلام . . .
    🙋🏻‍♂️ لینک

حضرت آدم یک بشر بود و بس. او سیب را نه بخاطر سیب بودنش، بلکه بخاطر ممنوعیتش می‌خواست.

مارک تواین
انسانی که تفکر نکند،مجبور خواهد شد که تفکرات دیگران را حمل کند...........

پندارتان نیکو
  • ღمهدیارღ

    خوشبخت ترین خواهی بود
    اگر امروزت را
    آنچنان زندگی کنی که گویی
    نه فردایی وجود دارد برای دلهره
    و نه‌گذشته ای
    برای حسرت...!
    لایک به پست زیبای شما
    ارادتمند شما
    مهدیار
    1403/02/08

بازنشر کرده است.
پلیکان نباش
میگن یه پلیکان در زمستون سرد
واسه جوجه هاش غذا پیدا نمیکرد
مجبور میشه که با منقارش از گوشت
تنش بکنه و توی دهان جوجه هاش بزاره
اونقدر این کار رو انجام میده تا ضعیف میشه
و میمیره
یکی از جوجه هاش گفت
اخیش راحت شدیم از بس غذای تکراری خوردیم
وقتی که فداکاری میکنی توقع داری در مقابل
خوبی هات شاکر باشن ولی ناسپاسی میکنن
اما اکثر اوقات میبینیم مرز بین ناسپاسی و خودخواهی
باریک هست هر دو جزو صفات بد به شمار میاد
اما هر آدمی حق داره که زندگی کنه
حق داره خودخواه باشه
عموما ادم های خیلی فداکار از تنهایی خودشون
گله میکنن و از ناسپاسی اما ترجیح میدن فداکار
شناخته شن تا آدمی که به فکر خودش هست
گاهی به فکر خودت باش
از زندگی لذت ببر
اینجوری از گذر زمان بیشتر لذت ببر
باور کن کمتر پشیمون میشی از خوبی به ادما
یادت باشه
هیچکسی واسه فداکاری به ادم مدال نمیده
هرگز نکشم منت مهتاب جهان را
تاریکی شبهای مرا روی تو کافیست
  • ღمهدیارღ

    خوشبخت ترین خواهی بود
    اگر امروزت را
    آنچنان زندگی کنی که گویی
    نه فردایی وجود دارد برای دلهره
    و نه‌گذشته ای
    برای حسرت...!
    لایک به پست زیبای شما
    ارادتمند شما
    مهدیار
    1403/02/08

بازنشر کرده است.
صبح است و هوای
لطف است و صفا
صبح است و نوا
نوای مهر هست و وفا
صبح است و دلا هر آنچه
میخواهی هست
بر سفره گسترده الطاف خدا
صبحانه پر برکت
سلام صبحت بخیر و خوشی
الهی با طلوع خورشید امروز
خوشی ها
زیبایی های زندگیت پر رنگ تر
با طراوتتر از همیشه باشه
شاد و خوشبخت باشی
با مهربونی تو رو صدا میکنم
با مهربونی نگاهت
با حسی از اعماق قلبم دعای تو
خدایا
بهترین ها رو امروز به دوستانم هدیه فرناز
الهی بهترین روز عمر رو واسه دوستانم رقم بزن
بخند تا دنیا بدونه که تو از دیروز قوی تری
بهترین آرزو ها نصیبت بشه
سلام و درود
بامداد شنبه تان به نیکی
بازنشر کرده است.
یه جا خیلی قشنگ نوشته بود:
ما دو خط موازی بودیم، به هم رسیدنمان قوانین جهان را عوض می‌کرد؛ باهم‌ بودنمان باشد برای دنیایی دیگر...
گمان میکردم آن‌که دوستم دارد
حتی اگر غرق در تاریکی ‌ام باشم
دوستم خواهد داشت
حتی اگر پُر از زخم باشم
حتی اگر قادر به دوست داشتن خودم نباشم
او با وجود همه این ها دوستم خواهد داشت
اما نه،
هیچکس خود را به مخاطره نمی‌ اندازد
و دستش را داخل چاه نِمی برد
تاریکی تنها برای ماست
گاهی وقت ها یک شاخه گل
معجزه میکند

محبت را هرچقدر کم باشد
دست کم نگیرید