چون لب به لب
خنده شدی تو
از دیدن این لب
به لبم
خنده تویی
تو
کا اکبر
از دیده
نگاهی به دل خویش کنم
هیچ رنج ندیده
بجز دوری ز تو
کا اکبر
یا بگو کیستی
یا نگو نیستی
از کجا دانی
که دانم کیستی
یا خودت گویی
یا بگویم کیستی؟
کا اکبر
نه دروغی
واسه گفتن
نه غروبی
واسه ماندن
نه حریفم
واسه جنگت
نه عزیزم
واسه قلبت
کا اکبر
نه دروغی
واسه گفتن
نه غروبی
واسه ماندن
کا اکبر
نه رمق مانده
به جانم
نه دریغ
نه دروغ به تو گفتم
نه صریح
حاصلش این شده
که:
نه رمق مانده ز جانم
نه جانی به حریف
کا اکبر
بر دلم
خط میزنی
با خط ان چشمات
بر سرم سنگ میزنی
با سردی حرفات
کا اکبر
چون سفره نداشت
این دل من
کمتر به سراغش امد
چون خال نداشت
این رخ من
کمتر به نگاه امد
کا اکبر
در ان جهت
که بی توجه
نگاهت نکردم
تو بودی
ان جهت
که نگاهت کردم
افسوس
کا اکبر
بیا
مینا
گل برفشانیم
هزار و یک شب
به گل درفشانیم
کا اکبر
گر
از در عشق تو
بیرون بروم
دربدر خواهم شد
ای دل به دلش
سراسینه بکوب
تا دروازه دل باز کند
کا اکبر
به خودم
وعده عشق دادم
ای خدا
عشقش فراهم کن
کا اکبر
گر خاک شوم
خاطره
احیا کند
نفسم را
کا اکبر
از بس حرص خوردم
دندون عقلم لق شد
کا اکبر
راز دلم را
به تو گفتم
که نری
اما حیف
هم راز برفت
هم تو
کا اکبر
ـבختر حاج قاسم
خندهی تو، جانِ لبخند من است
چشمانت، دلیل شادی و دلم
لب به لب، همراهی با توست
که در دنیای من تنها تویی، تنها تو.
اکبر کا
سلام خوش اسمی داری
و چه انتخاب دلنشینی