دلنوشته های آتیلا

داستانهای کوتاه به صورت خاطرات گرد آوری شده بیشتر

دلنوشته های آتیلا
شعر و ادبیات
۷,۴۹۴ پست
۲۰۴ مشترک
۵۴ پسند
عمومی

رتبه گروه

مبنای تعداد کاربر رتبه ۱۶
مبنای تعداد هوادار رتبه ۲۵
مبنای تعداد ارسال رتبه ۲۲
وقتى نور
نور واقعى
نورى که نقاشان از به ترسيم کشيدنش عاجزند، هر روز صبح، از شکاف کرکره هاى چوبى، به درون مى خزد، ديوار بالاى تختخوابم راه راه مى شود.
اين نور به من مى گويد، پنجره را به سرعت باز کن، هديه اى شگرف برايت آورده ام.
هديه شگرف چيزى جز يک روز تازه نيست.
روزى متفاوت با تمام روزهاى ديگر ...

بامدادتان به شادی و نشاط
بازنشر کرده است.
هیچوقت درباره یه ادم قضاوت نکن
قضاوت تو رو از مسیر درست دور میکنه
قضاوت تو رو یابه قهقرا میبره
پیش داوری تو رو از آرامش دور میکنهم
پیش داوری درباره اشتباهات دیگران راحته
ولی پی بردن به خطاها و اشتباهات خودت سخته
تو هر گز خودت رو قضاوت نمیکنی پس نباید
دیگران رو هم به راحتی قضاوت کنی
با قضاوت نکردن این و اون و تنها با قضاوت کردن
خودت میتونی مسیر درست رو تغییر بدی و به آرامش برسی
قضاوت ریشه در نفس داره
ذهن از نفس تغذیه میکنه
حتی در همین دنیای مجازی
از روی عکس پروفایلش قضاوت نکن
هیچکسی از دلتنگی ها و غصه هاش عکس نمیگیره
به کسی که قضاوت میکنه باید گفت
اندکی صبرحوادث روزگار میچرخه

وقتی کسی رو قضاوت میکنی
اون رو نه بلکه خودت رو تعریف میکنی
بازنشر کرده است.
صبح ها لباس ارامش به تن کن
دست هات رو باز کن
چشم هات رو ببند
رو به آسمون صد بغل حس ناب
زنده بودن رو نفس بکش
به زندکی سلام کن
از پنجره صبح به خورشید سلام کن
بر سبزه و باغ امید سلام کن
گیسوی سحر باز شد
نور دنیا واسه اونی که به
صبح قشنگ خندید
من بودم که سرانجام او را کنار خود نشاندم، من بودم که دستش را به دست گرفتم، و آخر سر من بودم که با وجود خودداری او، او را بوسیدم.

اما با این همه، اگرچه چشم‌هایش گذاشتند که ببوسمشان، لبانش گریختند...نه تنها به بوسیدن من رغبت و حرارتی از خود نشان ندادند، بلکه از پاسخ دادن به لبان من نیز خودداری کردند...

چرا؟ چرا؟ چرا؟

برای چه او به قدر من شوق و نیاز عاشقانه نداشت؟

و افسوس که این سؤال، فقط یک جواب می‌تواند داشته باشد؛ و آن چنین است:

"برای این که او معشوق است، نه عاشق"

احمد شاملو
همچون خون در رگهای من
دلتنگى هاى آخرِ شبِ هر كس،
هيچ شعبه ى ديگرى ندارد!
يكى عكس ميبيند...
يكى آهنگ گوش ميدهد...
ديگرى پيغامها را مرور ميكند...
يكى...
انتخاب با شماست!
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
روز ماما
😁😁🤭🤭
چنان آنها را ترغیب به گذشته و فقر و مرده پرستی و گریه و وافور و توسری میکنیم که دست روی دستشان بگذارند و بگویند، باید دستی از غیب برون آید و کاری بکند!

صادق هدایت
توپ مرواری
بازنشر کرده است.
برای اصیل بودن کافی است که دروغ نگویی ،
آغاز اصالت خوب همین است که نخواهی چیزی باشی که نیستی ...

✍🏼 لودویگ_ویتگنشتاین

 ┅┄ ❥❥🕊
موهایت را پریشان کن
به کنار پنجره برو و آسمان را
به نظاره بنشین
بی تردید عطر گیسوانت
خورشید را وادار به طلوع خواهد کرد
آری
در پناه گیسوان تو
صبح و خورشید آمدنی‌ست
بازنشر کرده است.
🍂

🕊عطر گیسوی تو تا ملک سلیمان رفته است

زلف وا کرده‌ای و شانه به سر می‌خواهی...



🕊
بازنشر کرده است.
فقط دلم میخواست شب پیام میداد 😂
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
معلمی از دانش آموزانش خواست تا در مورد زندگی و مرگ انشا بنویسند!

آنچه در ادامه آمده انشای یکی از دانش آموزان هست و طوری معلم را تحت تاثیر قرار داد که برای او آرزوی مرگ کرد!

به نام خدا.
انشایم را با نام زندگی آغاز میکنم. آقا به نظر من زندگی، بدون مرگ معنا و مفهومی ندارد! ما از صبح که بیدار میشویم عزرائیل یار جدا نشدنی ماست. مثلا همین جمعه ای که گذشت، قرار بود خاله پری به ما سر بزند. خواب بودم که مادرم داد زد" الهی خدا مرگت بده! پا نمیشی از این وسط!!!" همین را که گفت فهمیدم یعنی زود بیدار شو و اتاقت را جمع کن. بعد بابا در حمام را باز کرد و گفت خبر مرگشون کی میان؟؟؟ بعد هم که خاله پری آمد و همه خوب و خوش بودیم. البته شوهر خاله پری معتقد است ما خوشی نداریم و با این گرانی ها همه باید سرمان را بگذاریم و برویم بمیریم. بعد هم که خواستند بروند هر چه مامان اصرار کرد، برای ناهار بمانند گفت به مرگ خودم ناهار خوردیم! و رفتند!!! مثلا خود ما آقا، میگوییم خدا کند فلان معلم بمیرد! یا شما خودتان آقا همش میگویید "مرگ! چه مرگتونه". دایی ام میگوید کاش صاحب خانه اشان بمیرد. من فکر میکنم صاحبخانه
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
دوستى هاى عميق؛

از آنِ روح هايى است
كه يكديگر را
درك مى كنند...

دل‌های ما که به‌ هم نزدیک باشد،
دیگر چه فرقی می‎کند
کجای این جهان باشیم؛
دور باش،
امّا نزدیک…
من از نزدیک بودن‎های دور می‌ترسم …!
بازنشر کرده است.
دارونما (placebō)،قرصاتووون.

شیوه‌ای درمانی‌ست که بیمار را فریب می‌دهد:
مثلاً قرصی که در واقع قرص نیست، حال بیمار را خوب می‌کند. اما اخیراً معلوم شده که بعضی بیماران که می‌دانند دارونما دریافت کرده‌اند هم حال‌شان خوب می‌شود، حضور دکتر و تلاش برای کمک کافی‌ست. گاهی فقط "حضور" کافی‌ست ♥️