دهاتی
۶۰۰ پست
۳۵ دنبال‌کننده
۵۲,۰۷۷ امتیاز
مرد
۱۳۰۰/۰۷/۰۱
فوق ديپلم
ايران، مازندران
سربازی رفته ام

تصاویر اخیر

شاید حرف هایت را فراموش کند
ولی حسی که در آنها زنده کردی را،
هیچوقت فراموش نخواهند کرد ...
من و تو بارها
زمان را
در کافه ها و خیابان ها فراموش کرده بودیم .
و حالا زمان داشت
از ما انتقام می گرفت ‌...
و سرانجام!!!
در یڪ گرگ ومیش سرد و دلگیر؛
ناگهان سڪوت حاڪم در میان سلولهاۍ انفرداۍ زندان
با صداۍ قدمهاۍماموران اجراۍحڪم ..!
در هم میشڪند،صدای اذان مۍآید،
باز امتداد الله و اڪبر باز بۍقرارۍ!! طناب دار...
دهلیز قلبهاۍ زنگار گرفته . .
با پاهاۍلرزان و . .
پیوند دیرینه اشڪ و چشم در ازدحام خاکستری
صبحی سرد!
و طعم مرگ با طناب دار ..
دستهای جهالت چهارپایه را ڪشید !!
واسطه شد بین زمین و آسمان،نگاهش به دوردستها؛ دوخته شد . .
درآن سپیده دم نامبارک
موعود میان آنهمه جلاد میان آن همه مامور...
چه بامرگ زیبا میرقصید..! چه بۍپروا همچون ویلیام والاس ..
تبدیل به حماسه‌اۍ باشڪوه شد ; او مردی آزاد بود ...
ایشالا دو رکعت نمار شکسته تو نیویورک قسمت هممون

البته به قصد حسینیه کردن کاخ سفید...
نسل غمگین با عکس های شاد ...
در زیر تمام آسمان های جهان
شکست و ناکامی هیچکس به نفع ما نیست،
خوش قلب باشیم....
کاملا خسته ایم، از مردان پیری که جنگ را بوجود می آوردند برای جوانانی که در آن کشته شوند ....
ما به خنديدن احتياج داريم
برای اين كه بتونیم، حماقت سياستمدارا رو تحمل كنيم ... 
یه روز میان پا میذارن رو سنگ قبرهامون
وتاریخ وفاتمون رو نگاه میکنن
و بی تفاوت رد میشن
بدون اینکه بدونن چه بر ما گذشت ....
شیرین تر از همیشه بخند
این زندگی چای تلخی است که کنارش قند نگذاشتند ...
ما نسلی هستیم ڪه هم فڪر به گذشته
نابودمون میڪنه هم آینده...
نگاهش در جستجوی رنگ دیلاقِ زندگی .
نه زشت بود و نه زیبا ،
امیدوارانه خسته بود ...
با گریه‌کردن و الغوث‌ الغوث تلاوت کردن خُدا فقط اون بخشی که مربوط به خودشه رو میبخشه ...
اون بخشی که ریدین تو زندگی و شب و روزِ ما با هیچ ذکری درست نمیشه...
آنچه نامش زندگی بود ما را کشت ، مانده ام آنچه نامش مرگ است با ما چه می کند ...
بازنشر کرده است.
عجیب است در کشور مسلمان دنبال روزه خوار میگردند تا او را مجازات کنند . اما در طول سال سراغی از گرسنه ها نمیگیرند تا لقمه نانی به او دهند ...