دلنوشته های آتیلا

داستانهای کوتاه به صورت خاطرات گرد آوری شده بیشتر

دلنوشته های آتیلا
شعر و ادبیات
۷,۴۸۵ پست
۲۰۳ مشترک
۵۴ پسند
عمومی

رتبه گروه

مبنای تعداد کاربر رتبه ۱۶
مبنای تعداد هوادار رتبه ۲۵
مبنای تعداد ارسال رتبه ۲۲
یاد من باشد امروز دم صبح؛

جور دیگر باشم!

بد نگویم به هوا، آب، زمین

مهربان باشم با مردم شهر!

و فراموش کنم هر چه گذشت

خانه‌ی دل بتکانم از غم...

صبح بخیر

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
سالها خون خوردن و خامش نشستن سهل نیست عمر اگر باشد، فلک خواهد به فکر ما فتاد

صائب

یادتان هماره ماندگار
بامدادتان پر فروغ
بازنشر کرده است.
زندگی کلبه دنجی هست که
در نقشه خودش
دو سه تا پنجره رو
به خیابون داره
گاهی با خنده عجین هست
گاهی هم با گریه
گاهی خشک هست
گاهی هم شر شر بارون داره
زندگی اون گل سرخی هست
که تو بو میکنی
یه شروع قشنگی که پایان داده
دل اگه میشکنه
گل اگه میمیره
اگه باغ به خودش رنگ خزان میگیره
همه هشدار به توست
جون من سخت نگیر
زندگی کوچ همین چلچله هاست
به همین زیبایی
به همین کوتاهی
بازنشر کرده است.
برخیز هوای صبحدم می چسبد
در باغ بزن کمی قدم می چسبد
با نان صفا و مهر و شیرینی عشق
نوشیدنی تازه دم میچسبد
این صبح که هدیه نوشخند آورده
یک روز قشنگ و دلچسب آورده
گسترده ز مهر سفره شادی و نور
دمنوش گل امید قند آورده
برخیز که جان است و
جهان است و جوانی
خورشید بر آمد بنگر نور فشانی
هر سوی نشانی ست ز مخلوق به خالق
قانع نشود عاشق بی دل به نشانی
سلام
صبحت به شیرینی عسل

آخر هفته ات شاد و پر خاطره
.
ای كاش..
می‌توانستم بگويم
كه با من چه میكنی
تو جانی در جانم می‌آفرينی..
تو تنها سببی هستی كه به خاطر آن
روزهای بيشتر شب‌های بيشتر
و سهم بيشتری از زندگی میخواهم
تو به من اطمينان میدهی
كه فردايی وجود دارد ...

جبران خليل جبران
چیزی بگو
که فراتر از حرف باشد
که درونِ مرا لمس کند
چیزی بگو که زیبا شوم
مثلا بگو:
در کنارِ توام
در رویاهای من
هیچ عشق دیگری
نمی‌خوابد
تو خواهی رفت
ما با هم خواهیم رفت
بر فراز آب‌هایی از جنس زمان
دیگر هیچکس
در کنار من
به درون سایه‌ها
سفر نخواهد کرد
تتها تو
همیشه سبزی
همیشه خورشید
همیشه ماه...
بازنشر کرده است.
ناگهان به خودم آمدم و خودم را میان یک مشت گرگ یافتم و با خودم گفتم: من بین این‌ها چه‌کار می‌کنم؟! انگار در آن جمع، فقط من بودم که هیچ از سیاست نمی‌فهمیدم و فقط من بودم که برای هیچ‌کس بد نمی‌خواستم...
ناگهان به خودم آمدم و دلم خواست بدون هیچ حرف و توضیحی آن‌جا را ترک کنم و برای همیشه به خلوت آرام و بی‌آزار خودم برگردم.
خیره ایستاده‌بودم و داشتم نگاه می‌کردم که نیاز به بقا، آدم‌ها را تا کدامین مرحله پایین کشیده و چطور برای یک لقمه نانِ بیشتر، کالبد روان یکدیگر را می‌درند و از روی پیکر احساسات هم رد می‌شوند و مراعات هیچ چیز را نمی‌کنند.
من خیره ایستاده‌بودم و داشتم نگاه می‌کردم و کودک درونم کنجی پناه گرفته‌بود و می‌لرزید.
ناگهان به خودت می‌آیی و می‌‌فهمی جای تو، در آن نقطه‌ که ایستاده‌ای نیست و با ماندن در بعضی محیط‌های اشتباه، فقط به احساسات و خلاقیت و شخصیت خودت آسیب می‌زنی...
بازنشر کرده است.
چقدر نیست کسی که از جنس خودم باشد

می‌گویند روزی یک نقاش بزرگ در عرض سه دقیقه یک نقاشی کشید و قیمت هنگفتی بر روی آن گذاشت!؟
خریدار با این قیمت گذاری مخالفت کرد و این قیمت‌ را برای سه دقیقه کار ، منصفانه ندانست ...

نقاش بزرگ در پاسخ او گفت :
این کار در واقع در سی سال و سه دقیقه انجام گرفته ، سی سالی که به آموزش و پیشرفت فردی و تجربه اندوختن گذشت و تو ندیدی به اضافه‌ی این سه دقیقه که تو دیدی!

برخی افراد گمان می‌کنند که افراد موفق از خوش شانسی ، استعداد ذاتی ، یا نعمت الهی خاصی برخوردارند ، اما در واقع پشت هر موفقیت پایدار ، مدت‌ها تلاش طاقت فرسا وجود دارد.
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
آن هنڪَام
ڪه خواهانِ عشق‌‌اَند
زیباترین واژه‌ها را می‌آورند
براے نفوذ در قلب‌ها
و آنڪَاه ڪه می‌خواهند بروند
پیِ ڪمترین بهانه‌ها هستند
           «براے شڪستنِ دل‌ها...»

نزارقبانی
کوه با نخستین سنگها
آغاز می شود
و انسان با نخستین درد
در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش
خو نمی کرد
و من...
با نخستین نگاه تو آغاز شدم...
بازنشر کرده است.
ماهی به آب گفت : بی تو میمیرم

آب خواست امتحانش کنه

گفت: میرم و به حرفات فکر میکنم
رفت و زود برگشت اما ماهی مرده بود

هیچ وقت با نبودنت کسی رو امتحان نکن.

🥀🥀‌

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بازنشر کرده است.
درونِ آدمی با رنجِ عمیقی از دیگران جدا می شود و والا می‌شود.