به پایان رسیدیم امّا ...نکردیم آغاز
فرو ریخت پَرها
نکردیم پرواز
ببخشای
ای روشنِ عشق بر ما
ببخشای
ببخشای اگر صبح را
ما به مهمانیِ کوچه
دعوت نکردیم
ببخشای اگر روی پیراهن ما
نشان عبورِ سحر نیست
ببخشای ما را
اگر از حضور فلق
روی فرقِ صنوبر
خبر نیست
نسیمی گیاهِ سحرگاه را
در کمندی فکندهست و
تا دشت بیداری اش می کشاند
و ما کمتر از آن نسیمیم
در آن سوی دیوار بیمیم
ببخشای ای روشن عشق
بر ما ببخشای
به پایان رسیدیم
امّا ...نکردیم آغاز
فرو ریخت پرها
نکردیم پرواز
حقیقت، زنیست تنها، عریان و هولناک که بر ناحقیقت میتازد.
او آینهای در دست به افشای خود برخاسته است
دموکریتوس گفته بود از حقیقت بی خبریم چرا که در ظلمات چاه میزیَد.
حقیقت پیامبر عریانیست که هیچ حجابی را برنمیتابد.
*حقیقتی که از چاه بیرون آمد*
یک داستان قدیم اروپایی هست که اینگونه شروع میشه.. روزی دروغ به حقیقت گفت: "بیا با هم حمام کنیم، آب چاه خیلی خوب است". حقیقت که هنوز مشکوک بود، آب را آزمایش کرد و متوجه شد که واقعاً خوب است. پس برهنه شدند و آبتنی کردند.
اما ناگهان دروغ از آب بیرون پرید و با پوشیدن لباس حقیقت گریخت. حقیقت خشمگین از چاه بیرون آمد تا لباسش را پس بگیرد. اما جهان، با دیدن حقیقت برهنه، با خشم و تحقیر به او نگاه کرد. بیچاره حقیقت به چاه بازگشت و برای همیشه ناپدید شد و شرم خود را پنهان کرد
از آن زمان، دروغ در سراسر جهان می چرخد، با لباس حقیقت، و جامعه بسیار خوشحال است. زیرا جهان هیچ تمایلی به شناخت حقیقت عریان ندارد
تو نمیدانی، تو نمیدانی؛ "رنجی که آدمی را ناگزیر به تظاهر و لبخند میکند چقدر عظیمتر از رنجیست که آدمی را به گریه وا میدارد" و این شهر پر است از آدمهایِ از درونغمگین.
***
خلاصه که
به جفری میگن با بالش جمله بساز،
میگه: یه گنجشک دیدم با تفنگ زدم به بالش!!!
میگن: نه این بالش، اون یکی بالش،
میگه: با تفنگ زدم به اون بالش!!!
میگن: اصلأ بالش رو بی خیال شو؛ با تشک جمله بساز!
میگه: تو شک داری زدم به بالش؟!!!
میگن: نمیخواد اصلأ با پتو جمله بساز!
میگه: پَه تــو شک داری زدم به بالش!!!
میگن:آقا غلط کردیم اصلا با تخت جمله بساز!
میگه:خیالت تخت،
زدم به بالش!!!
امروز موقع رانندگی برای هزارمین بار به این نتیجه رسیدم که فحش چیز خوبیه ...
به قول صادق جان هدایت :
«فحش یکی از اصول تعادل آدمیزاد است. اگر فحش نباشد، بله، آدم دق میکند. هر زبانی که فحشمند است، دق دل مردمش بیشتر است. زبان فارسی اگر هیچ نداشته باشد، فحش آبدار زیاد دارد. ما که سر این ثروت عظیم نشستهایم چرا ولخرجی نکنیم؟»
یه روز یه دیوانه به من گفت:
«در رو که کامل نبندی،
نمیدونی بادِ بعدی که بیاد میبندتش یا بازش میکنه.
این میشه بلاتکلیفی...»
تو زندگیت همیشه یا برو بیرون یا بیا تو و بعدش درو محکم ببند.
اجازه نده هیچکس بلاتکلیف نگهت داره!
تو نمیدانی که ما دختران اینهمه سال چه کشیدیم! گرسنه بودیم، اما کم میخوردیم، زیرا باید چنین میکردیم. با نیمی از دهان حرف میزدیم، وقتی غریبهای در پیش ما بود کوتاه و آهسته میخندیدیم. صورتمان باید مثل یک خربزه دراز باشد، و دهانمان مثل یک انگشتانه، و زانوانمان کج میشد زیرا وقتی نوزاد بودیم پاهامان را میبستند و از شکل میانداختند. هرگز در ورزشها شرکت نمیکردیم، و برنج و بهندرت گوشت میخوردیم و بدین ترتیب بدنمان لاغر و بدشکل میشد. و با مردی که دوست داشتیم ازدواج نمیکردیم بلکه با هر کس والدینمان میخواستند ازدواج میکردیم، و مجبور بودیم او را پرستش کنیم و ارباب بنامیم و کفشهایش را بپوشانیم و درآوریم و میدانستیم که او معشوقه دارد اما اینها رسوم سنتی بود و ما مجبور بودیم که از «ارواح نیاکانمان» پیروی کنیم! اما، به من بگو، بهتر نیست که از «ارواح آیندگان» پیروی کنیم؟
سلام بر کسانی که قلب ما هستند
ولی بیرون سینه ی ما می تپند
پ.ن:
پیشنهاد می کنم گاهی ... همینطوری یهویی ،بی مناسبت ،بی حرف پیش ،اصن بیخودی .... یه شاخه گل بگیرین ببرین واسه مردای زندگیتون .... واسه پدر ...برادر ...همسرتون ...پسرتون .... عشقتون ...
کی گفته همیشه آقایون باید به خانما گل بدن... ها؟؟؟
Shahed
شیرین