پرنده ای بذر گلی را به سنگی داد
سنگ از آسمان باران خواست
باران آمد و بذر گل را بوسید
در محلِ بوسه
گلی رویید #عاشقی از راه رسید
گل را چید و به #معشوق داد #معشوق،گل را به گیسو زد
بادی آمد
و بوی گیسو را با خود برد
از آن روز شهر
بوی #عشق به خود گرفت ...
🦋 #رقص_واژه_ها ♡
عهد کردند هر يکى گم شد
با نشانى ز خود شود پيدا
گفت آتش به هر کجا دود است
ميتوان يافتن مرا آنجا
آب گفتا نشان من پيداست
هر کجا باغ هست و سبزه بيا
آبرو رفت و گوشه اى بگرفت
گريه سر داد گريه اى جانکاه
آتش آن حال ديد و حيران شد
آب در لرزه شد ز سر تا پا
گفتش آتش که گريه ى تو ز چيست
آب گفتا بگو نشانه چو ما
آبرو لحظه اى به خويش آمد
ديدگان پاک کرد و کرد نگاه
گفت محکم مرا نگه داريد
گر شوم گُم نميشوم پيدا