♡ خورشید ♡
۴,۵۵۷ پست
۲۰۳ دنبال‌کننده
۱۶,۱۸۰ امتیاز
زن
مو قشنگ
دین اسلام
ايران
زندگی با خانواده
نوشتن شطرنج
galaxy A32

تصاویر اخیر

و ۲ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
نشاید سرزنش کردن مرا در چندین
جوانی بود و کار دل

چه می کردم ...



دیدگاه غیرفعال شده است.
پرنده ای بذر گلی را به سنگی داد
سنگ از آسمان باران خواست
باران آمد و بذر گل را بوسید
در محلِ بوسه
گلی رویید
از راه رسید
گل را چید و به داد
،گل را به گیسو زد
بادی آمد
و بوی گیسو را با خود برد
از آن روز شهر
بوی به خود گرفت ...
🦋
سخن کَز حال خود گویم، زِ حرفم بوی درد آید
بلی حالِ دِگَر دارد، سخن کَز رویِ درد آید

چنان خو کرده با دردش، دل اندوهگین من
که روزی صَد رَه از راحت، گُریزد سوی درد آید ...



تنهایی انسان ندارد گرچه پایانی
ای پنهان می‌شود تنهایی‌ام با تو

دلتنگم و دلواپسم یعنی چه خواهد کرد
بی‌تابی‌ام با خویش و بی‌پروایی‌ام با تو ...



پولدار بد می‌بینی
از پول بدت نمیاد

دیندار بد می‌بینی
از دین بدت‌ میاد ؟؟؟

دیدگاه غیرفعال شده است.
صد طبیب آمد ندانست دردِ این شوریده دل
کیستی تا آمدی صد دردِ ما درمان بشد ...
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‏گفتم که تو منظور من از این همه
مغرور، نگاهی به من انداخت که منظور ؟!؟



مطلبی گر بود از هستی همین آزار بود
ورنه در کنجِ عدم آسودگی بسیار بود ...



دلم را خوب می فهمد هر آن کس دارد
میان سینه اش هر کس که قلبی مبتلا دارد ...

سراسر همه عیبیم بدیدی و خریدی
زهی کالهٔ پر‌ عیب زهی لطف خریدار ...



بازنشر کرده است.
#ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﻡ
#ﺣﺎﻓﻆ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ #ﺣﺎﻓﻆ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﻡ
ﻓﻨﺠﺎﻥ ﻗﻬﻮﻩﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﺍﻧﻢ
ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ
ﻭﺭﻕﻫﺎ ﺭﺍ ﺭﺩﯾﻒ می‌کنم
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﻬﺎ
ﺑﺎﯾﺪ ﻗﻮﻝ #ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪهد ...



‌‌‌‎‎‎‎‎ ‌‌#رقص_واژه_ها ♡
گفتم نظر بدوزم تا بی‌دلم نخوانند
پیشی گرفت بر عقلِ پیش‌بینم ...



هر که ندارد عُمر ضایع می‌گذارد
همچنان ناپخته باشد هر که بر آتش نجوشد ...



در آرزوی جلوه‌ ی جـــمالش

گذراندیم چه شب‌های سیاهی ...



منت مکش ز سرمه که آن چشم خوش نگاه
در بردن دل است ز دنباله بی نیاز ...



بازنشر کرده است.
آتش و آب و آبرو با هم
هر سه گشتند در سفر همراه

عهد کردند هر يکى گم شد
با نشانى ز خود شود پيدا
گفت آتش به هر کجا دود است
ميتوان يافتن مرا آنجا
آب گفتا نشان من پيداست
هر کجا باغ هست و سبزه بيا
آبرو رفت و گوشه اى بگرفت
گريه سر داد گريه اى جانکاه
آتش آن حال ديد و حيران شد
آب در لرزه شد ز سر تا پا
گفتش آتش که گريه ى تو ز چيست
آب گفتا بگو نشانه چو ما
آبرو لحظه اى به خويش آمد
ديدگان پاک کرد و کرد نگاه
گفت محکم مرا نگه داريد
گر شوم گُم نميشوم پيدا