امیر امیری

مادرم …
قدمهایت را بر روی چشمانم بگذار تا چشمانم بهشت را نظاره کنند …

مثل گل های ترک خورده کاشی شده ام !
بعد تو پیر که نه ،
من متلاشی شده ام

زنانه عاشق شو ؛
مردانه از عشقت محافظت کن ؛
و کودکانه سالهای سال
عشقت را تازه نگهدار

من به تو فکر می‌کنم، در مورد تو صحبت می‌کنم، در مورد تو خواب می‌بینم و هر چیزی دیگری در زندگی من مربوط به تو است. وقتی به چشمانت نگاه ‌می‌کنم، حس ‌می‌کنم که آتش درون رگ‌هایم را می‌سوزاند در حالیکه قلب من دائماً برای تو می‌تپد. بیان احساسم کار سختی است. خانواده و دوستانم اسمش را دیوانگی گذاشته‌اند، اما من به آن عشق می‌گویم.

شبی را
سکوتی را
ریزش یک قطره اشکی را
برایت آرزو دارم…!
که شاید یاد من باشی

خواستن ” #تو”
تنها خواستنیه
که تو دلم
ثابت مونده و میمونه

می خواهمت که خواستنی تر از هر کسی …

تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را

هیچ گاه از خدا نخواه کـه …
تمام دنیا رو بهت بده
ازش بخواه کسی رو بهت بده
کـه تو رو بـه همه ی دنیا نده

تو شبیه دیگران نیستی
دیگران حرف می‌ زنند
راه می‌ روند، نفس می‌ کشند
تو نه حرف می‌ زنی
نه راه می‌ روی …
و نه می‌ گذاری نفس بکشم!

برای دل بستن
باید دلت را به دلش گره بزنی
یکی زیر، یکی رو …
مادر بزرگم می‌ گفت :
قالی دستباف مرگ ندارد !

تویی شیرین‌ ترین حسی
که در من عشق می کاری
تویی ابری که هر شب
بر دل من عشق می‌ باری

اگر می توانستم ستاره‌ ها و ماه را به تـو می دادم
تا عشقم را به تـو نشان دهم حیف کـه شدنی نیست
تنها چیزی کـه می‌ خواهم این اسـت کـه
همیشه در کنارت باشم تا بتوانم
از عشق لبریزت کنم
بسیار دوستت دارم

ﻫﻮﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﻨﺎﻥ ﮔﯿﺞ ﺷﻮﻡ ﺍﺯ ﺗــﻮ …
ﭼﻨﺎﻥ ﻣﺴﺖ ﺷﻮﯼ ﺍﺯ ﻣـﻦ
ﺯﻣﯿﻦ ﺳﺮﮔﯿﺠﻪ ﺑﮕﯿﺮﺩ …
ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ” ﻣـﺎ” ﺩﻭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﯿﻢ