امید علیزاده
۵,۴۰۵ پست
۴۹۱ دنبال‌کننده
۱۷,۹۸۲ امتیاز
مرد، متاهل
۱۳۵۶/۰۶/۳۰
ليسانس
کارمند
دین اسلام
ايران، آذربايجان شرقي، تبریز
زندگی با خانواده
سیگار نميکشم
گرایش سیاسی ندارم
قد ۱۷۸، وزن ۶۵

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
با سلام خدمت دوستان بزرگوارم
وقت شریفتون بخیر باشه
عذرخواهی میکنم از اینکه وقت گرانبهای شما رو میگیرم
در این چند مدتی که تو سایت پیش شما دوستان بزرگوار بودم سعی کردم با عناوین مختلف با همه ایجاد دوستی کنم و یه رابطه خوب و صمیمی برقرار کنم . تا اونجایی که تونستم و وقتم اجازه میداد اکثر پست های عزیزان رو خط به خط میخوندم و لایک میکردم و کامنت میذاشتم . تو سایت هرگز به خودم اجازه ندادم هیچگونه بی ادبی و یا جسارتی به یکی از بزرگواران بکنم . اگه تو سایت با بعضی از دوستان شوخی میکنم ، از حضورشان اجازه گرفتم و در چهارچوب ادب و احترام زیر پستهاشون باهاشون شوخی میکنم .
لطفا اگه خواسته یا ناخواسته باعث رنجش دوست بزرگواری شدم بنده حقیر رو به بزرگواری خودتون ببخشید
لطفا هرگونه انتقادی به رفتار بنده دارین عاجزانه خواهشمندم مرقوم بفرمایید تا احیانا بار دیگر باعث ناراحتی کسی نشم
لطفا و خواهشا نظرات ارزشمند خودتون رو برام ارسال بفرمایید
ممنون از همه شما سروران گرامی

لینک
مشاهده ۴۸ دیدگاه ارسالی ...
  • آرش ( گروه لاله های سرخ )

    🌳✨روز و روزگارتون پراز خیر و برکت
    🤍🍀✨هـمـراه بـا سـلام . . .
    🙋🏻‍♂️ لینک

  • mahnaz

    سلام آقای علیزاده گرامی . روزتون بخیر و نیکی
    جز خوبی و ادب و احترام چیز بدی ندیدم
    ممنون بابت مهربونیاتون و خوبیهاتون
    آرزو میکنم همیشه شاد و سلامت باشید در کنار عزیزانتون

بازنشر کرده است.
دیده بـارانی و دل کرده هوایت چه کنم
تو نبودی و ز غم، پر شده جایت چه کنم
نـرود پـای دلـم، غیـر رهـی جـز ره تـو
غیـر جانم کـه فدا گشته برایت چه کنم
قاب عکس تو کند، ولـوله در سینه به پا
مانده ام با هوس زنگ صدایت چه کنم
بازنشر کرده است.
برای آرزوهای محال خویش می‌گریم
اگر اشکی نماند، در خیال خویش می‌گریم
شب دل کندنت می‌پرسم آیا بازمی‌گردی؟
جوابت هرچه باشد، بر سوال خویش می‌گریم
نمی‌دانم چرا اما به قدری دوستت دارم
که از بیچارگی گاهی به حال خویش می‌گریم
اگر جنگیده بودم، دست کم حسرت نمی‌خوردم
ولی من بر شکست بی‌جدال خویش می‌گریم
به گردم حلقه می‌بندند یاران و نمی‌دانند
که من چون شمع هرشب بر زوال خویش  می‌گریم
نمی‌گریم برای عمر از کف رفته‌ام، اما
به حال آرزوهای محال خویش می‌گریم
  • ღمهدیارღ

    خوشبخت ترین خواهی بود
    اگر امروزت را
    آنچنان زندگی کنی که گویی
    نه فردایی وجود دارد برای دلهره
    و نه‌گذشته ای
    برای حسرت...!
    لایک به پست زیبای شما
    ارادتمند شما
    مهدیار
    1403/02/08

بازنشر کرده است.
سن زولفوني آچ، توك اوزونه ، شانه سي مندن
زنجيري نشان وئر منه ، ديـــــوانه سي مندن
سن عاشقي يانديرماقا ، من يانماقـــا مايــيل
سن شمعيني گوستر، منه ، پروانه سي مندن
زولفون قدري ، عاشق اولان وار. سنه اي گل
سن سويله، اومجنونلاري ، افسانه سي مندن
سرمست گوزون، فتنه لبين ، نشئه لي باده
ايچديرمنه ، اول بادني پيـــمانه سي مندن
سن ناز ايله گل كي ، صدفين، قيمتي آرتسين
كوزياشي كيمي ،اينجيسي. دردانه سي،مندن
هردم گوتور،اوزدن. گوزه ليم، افعي لي زولفين
چك ظاهره، گنجينه ني ويـــرانه سي مندن
  • ღمهدیارღ

    خدا جبران می‌کنه اون روزایی که...
    اصلاً صبر کردن آسون نبود،
    اما تو صبر کردی...🌱
    لایک به پست زیبای شما
    ارادتمند شما
    مهدیار
    1403/02/08

من ترک شراب لب یار ائیلدیم اولدی
زهر غم هجریله مدار ائیلدیم اولدی
ای شیخ بهشتی دئمه ترک ائیلییه ن اولماز
من ترک سر کوی نگار ائیله دیم اولدی
بازنشر کرده است.
بیاساقی
بزن سازی
برقصانم چونان چرخی
بگردانم 
سرم غوغاست
بفهمانم دلم شیداست مرنجانم
‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌
بازنشر کرده است.
میروم گل میخرم، باید بفهمد عاشقم
گل برایش میبرم، باید بفهمد عاشقم
گل نیازی نیست، وقتی اینقدر حالم بد است
از همین چشم ترم، باید بفهمد عاشقم
از همین اصرار که هی سعی دارم بی دلیل
از مسیرش بگذرم، باید بفهمد عاشقم
از همین دیوانه بازی های بی حد و حساب
از همین شور و شرم، باید بفهمد عاشقم
یک نفر در شهر پیدا کن که نشناسد مرا
از همه رسواترم، باید بفهمد عاشقم
عالم و آدم خبر دارند و باور کرده اند
او ندارد باورم، باید بفهمد عاشقم
باید از امشب غزل پشت غزل وصفش کنم
شاعرم،خیر سرم، باید بفهمد عاشقم
بازنشر کرده است.
بیرینی چوخ سئویرم عشقیمه بئل باغلامیری
اورگیم دن قوپاران اود اورگـیـن داغلامیری
یارالاردیر ویریری هـِی یارالار اوسته داها
قان گِئدیریاره آچیق یار یارامی باغلامیری
بازنشر کرده است.
سنی مبتلا اولان آختاریر، نه دئییم دوا دئمه‌ييم سنه
سنی باغرینا دالان آختاریر، نه دن آشنا دئمه‌ییم سنه
نفس آختاریر سنی دم‌به‌دم، بو چالیشمادا باش اولور قدم
دئمه‌سن یولو نه سایاق گئده‌م، دئمه بی‌وفا دئمه‌ییم سنه
دئدیلر بلیٰ دئمیشم ازل، اونودارکن اولدی یازیم خزل
نه ائدیم هارایلا غزل-غزل، ینی دن بلیٰ دئمه‌ییم سنه
سنه یول تاپان چکیلیر دارا، یئتیشیر یولوم او بوروقلارا
قاریشیر جانیم دورولوقلارا، نه سایاق صفا دئمه‌ییم سنه
اؤزومو زمانلارا حاخلاديم. اورک اؤلکه سین سنه ساخلادیم
سحری، گونشله آداخلاديم، نیه مدّعیٰ دئمه‌ییم سنه
  • ღمهدیارღ

    با خبر باش، پس از ظلمتِ این چند صباح
    صبح دولت بِدَمَد، شادیِ ما پشت دَر است...
    لایک به پست زیبای شما
    ارادتمند شما
    مهدیار
    1403/02/08

شمعی صوندور دخی پروانه کی یاریم گلدی
گوله باخ آغلا بولوت نازلی نگاریم گلدی
گئجه بایرام ائدرم جانیمی قربان سنه یار
سروریم، تاجی سریم، باغلی باهاریم گلدی
قامتین سرو سنین، جنتی گزدیم تایی یوخ
چاکری اولدوغوم اول شاهی سواریم گلدی
حسنونون شمعینه پروانه دئییب دؤندی کوله
آتشیم صؤندورن اول لاله عذاریم گلدی
بازنشر کرده است.
هر جا بروى موطن ما روى زمين است 
هر جاى زمين رنگ سماوات همين است
مرزى نتوان  يافت در اين دوره ى تاريخ
آن فاصله ها ظاهر ديواره ى چين است
ما وصل به يك ذرّه ى ناچيز به عالم
هر دم خطرى در پى جانش به كمين  است
هر فرد در اين جامعه تاثير گذار ست
شعريست كه با يارى هم ناب و وزين است
مؤمن به خداييم و به وحدت نرسيديم
حالا به غلط تفرقه منسوب به دين است
هر چند كه دل ها به توافق نرسيدند
درمانده ى درديم كه با عشق عجين است
وقتى كه  در اين حادثه يكپارچه باشيم
دلچسب ترين جاى جهان روى زمين است 
دیل بیماریم اوچون موسیقی درمان کیمی دیر
اونسوز عالمده بو عالم منه زندان کیمی دیر
اونودار درد غمی، کیم ائشیدر موسیقینی
سانکی دونیا اوزامان باغ گولستان کیمی دیر
به گند نکشید دوست داشتن را
وقتی هنوز
تکلیفتان با خودتان که هیچ
با دلتان هم معلوم نیست
خانه خراب می شوید اگر
حرمت نگه ندارید
حواستان باشد
اعتماد
تمام چیزیست که از یک آدم می ماند
که شکستنش یعنی مرگ
یعنی نابودی
‏از شاعر پرسیدند: دانستن اینکه عاشق کسی می‌شوی که هرگز مال تو نیست چه حسی دارد؟
جواب داد: مثل پریدن اختیاری از یک صخره است
با یک طناب که دور کمرت بسته شده
به سرعت سقوط میکنی در حالی که میدانی به زمین نمیخوری
سقوط به قلبت هیجان میدهد و تا رسیدن به پوچی تو را بی حس میکند
نمیخواهی بالا برگردی
و نمیتوانی به پایین برسی
من اسمش را میگذارم ناامیدانه عاشق بودن
از خود برآمدم من در عشق عزم کردم
تا همچو خود جهان را من از جهان برآرم
زنار نفس بد را من چون گلوش بستم
از گفت وارهم من چون یک فغان برآرم
با وصل نمی‌پیچم وز هجر نمی‌نالم
حکم آن چه تو فرمایی من بنده فرمانم
ای خوبتر از لیلی بیمست که چون مجنون
عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم