خلوت دل

خانه دل سرای جانان است خلوت خاص حضرت جان است بزم عشق است مجلس ج.. بیشتر

خلوت دل
سرگرمی و تفریح
۴۶۳ پست
۴۴ مشترک
۱۹ پسند
عمومی

رتبه گروه

مبنای تعداد کاربر رتبه ۶۷
مبنای تعداد هوادار رتبه ۶۸
مبنای تعداد ارسال رتبه ۶۴
بازنشر کرده است.
دلم سفری طولانی میخواهد، حتی با مقصدی نامعلوم. دلم آغاز میخواهد، مثل شروع یک عشق، همانقدر خالص، و همانقدر ناب. سفری که جاده‌ای زیبا دارد، دلچسب‌تر از مقصدی‌ست که معلوم نیست به کجا ختم میشود. فقط باید همسفرت آنی باشد، که با دلت بسیار آشناست …
روزی می رسد
که نسبت به همه چیز
بی تفاوت می شوی

نه از بدگویی های دیگران می رنجی
و نه دلخوش به حرف های عاشقانه اطرافت ..!؟

به آن روز می گویند : "پیری"

آن روز
ممکن است برای برخی
پس از سی سال از اولین روزی که
پا به این دنیا گذاشته اند ؛ فرا برسد
و برای برخی پس از هشتاد سال
هم هرگز اتفاق نیفتد ..!

این دیگر بستگی به
چگونه تاکردن زندگی با انسان ها دارد
شمالیا هروقت میخوان
ماهی درست کنن
میگن …
مواظب باش زهله‌ش نترکه
چون اگه زهله‌ش بترکه ؛
ماهی تلخ میشه ؛
دیگه قابل خوردن نیست
آدمام زهله دارن
اگه یه روز ؛ یه جایی ؛
دلشون بترکه
تلخ میشن
اونقدر تلخ که دیگه
به درد زندگی کردنم نمیخورن

مواظب دل آدما باشیم
که نترکه …
از پیر هرات پرسیدند عبادت چیست ؟
فرمود : عبادت خدمت کردن به خلق است
پرسیدند چگونه؟
گفت اگر هر پیشه ای که به آن اشتغال
داری رضای خدا که بالطبع رضای
مردم را هم همراه دارد در نظر داشته
باشی نامش عبادت است.
پرسیدند: پس نماز و روزه و خمس و
این ها چه هستند؟!
گفت : اینها اطاعت هستند که باید بنده
برای نزدیک شدن به خدا انجام
دهد تا انوار حق بگیرد.

✍خواجه عبدالله انصاری
"زمانی که در آن به سر می بری
زمانِ شرّی است ،
لقمه ی حلال کم به دست می آید
و بر عکس ،
حرص و آز ، دل های مردمان را فراگرفته است
نه شکم ها سیر
و نه نفوس ، قانع می شوند
و نه چشمی می گرید
و نه دعایی مستجاب می گردد . "
آدمای ساده رو دوست دارم
همونایی که بدی بلد نیستن
همونایی که به جای پوزخند لبخند میزنن
همونایی که بوی خوب امنیت میدن
میتونی چشم بسته بهشون اعتماد کنی
امروز اطراف ما چقدر از این آدما باقی مونده؟!
با اینا چیکار کردیم که انقدر کمیاب شدن؟!
کاش باهاشون یجوری باشیم که از ساده بودنشون پشیمون نشن
چقدر آدم خوب و ساده بوده که
با بدی دیگران بد شدن ...
با خیانت دیگران با نامردی دیگران
این دنیا به آدمای ساده نیاز داره
این آدما رو نگه داریم
دنیا به قشنگی نیاز داره❤️🌺
بازنشر کرده است.
و عزیز کسی که باشی، به چشمت هیچ غمی آنقدر بزرگ نیست، که نتوانی دوباره از نو لبخند بزنی. اینچنین است عشق …
بازنشر کرده است.
طمع مدار وصالی که بی فراق بود
هرآینه پس هر مستیی خمار آید
بازنشر کرده است.
باز در کوچه کسی عاشق باران شده است
این دروغ است ولی نامِ تو عنوان شده است
پرده ی صافِ اتاقت به کناری رفته …
و همین باعثِ یک شکِ دو چندان شده است…
فصل چشمان تو آن قدر هوایش سرد است
که شبیه نفس باد زمستان شده است
چه قَدَر فکر کنم سوء تفاهم باشد
که کسی پشتِ نفس های تو پنهان شده است
بس کن آقا، برو و شال و کلاهت بردار
مدتی هست دلت مثل خیابان شده است
آسمان ابری و بغضی به گلویش انگار
موعدِ ریزش یکباره ی باران شده است
بازنشر کرده است.
اگر میتوانستیم هرچه را که برای خودمان می خواهیم ، برای دیگران هم بخواهیم ، بدبختی معنی نداشت .
بازنشر کرده است.
قالی کرمان قشنگ و دامن چینت قشنگ،
هر دو زیبایند اما این کجا و آن کجا
جاده ی تهران،، هراز در پیچ وتاب و موی تو در پیچ وتاب
هر دو می پیچندامااین کجا و آن کجا
بازنشر کرده است.
......
بازنشر کرده است.
به نام خدا و به نام‌ تو. به نام تو که از همه به خدا شبیه‌تری. به نام تو که در هر خط پیشانی‌ات، هزاران روز صبر و شکیبایی حک شده. به نام تو که در هر موی سپید و زمستانی‌ات، صد بهار به پایم ریختی، تا جوانه بزنم، شکوفه کنم، و سبز شوم. بعد از خدا تنها کسی که همیشه مرا می‌بخشد، تویی. به نام تو «مادر» …
مشاهده ۱۷ دیدگاه ارسالی ...
ای همچو پری از من دیوانه رمیده
صد بار مرا دیده و گویی که ندیده

دریاب که ماتم زده‌ی روز فراقت
هم چهره خراشیده و هم جامه دریده

ای وای بر آن عاشق محروم که هرگز
نه با تو سخن گفته و نه از تو شنیده

آن دل که نه غم خوردی و نه آه کشیدی
از دست غمت آه چه گویم چه کشیده

بر روی تو این قطره‌ی خون چیست "هلالی"؟
گویا که دل از غصه به روی تو دویده

هلالی جغتایی
بازنشر کرده است.
دل ز دستم رفت و جان هم، بی دل و جان چون کنم
سر عشقم آشکارا گشت پنهان چون کنم

هرکسم گوید که درمانی کن آخر درد را
چون به دردم دایما مشغول درمان چون کنم

چون خروشم بشنود هر بی خبر گوید خموش
می‌تپد دل در برم می‌سوزدم جان چون کنم

عالمی در دست من، من همچو مویی در برش
قطره‌ای خون است دل، در زیر طوفان چون کنم

در تموزم مانده جان خسته و تن تب زده
وآنگهم گویند براین ره به پایان چون کنم

چون ندارم یک نفس اهلیت صف النعال
پیشگه چون جویم و آهنگ پیشان چون کنم

در بن هر موی صد بت بیش می‌بینم عیان
در میان این همه بت عزم ایمان چون کنم

نه ز ایمانم نشانی نه ز کفرم رونقی
در میان این و آن درمانده حیران چون کنم

چون نیامد از وجودم هیچ جمعیت پدید
بیش ازین عطار را از خود پریشان چون کنم

عطار