می گویند قلب هر کس به اندازه مشت بسته اوست....
اما من قلب هایی را دیده ام که به اندازه دنیایی از
"محبت" عمیقند
دلهای بزرگی که هیچ وقت در مشت های بسته جای نمی گیرند
مثل غنچه ای با هر طپش شکفته می شوند
دلهای بزرگی که مانند کویر نامحدودند و تشنه اند
تا اینکه ابر محبت ببارد
در عوض دلهایی هم هستند که حتی از یک
مشت بسته هم کوچک ترند
دلهایی که شاید وسیع هم بتوانند باشند اما
بیش از یک بند انگشت هم عمق ندارند
و تو هر وقت خواستی بدانی قلبت چقدر بزرگ است
به دستت نگاه کن,وقتی که مهربانی را به دیگران تعارف می کنی............
نگران نباش
نگرانی تو،چیزی را عوض نمیکند
فقط استرس تو را بیشتر میکند
هیچ دستی بالاتر از دست خدا نیست
پس لبخند بزن و امیدوار باش
همه چیز درست میشود
خداوند میفرماید:
چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد،
حال آن كه خيرِ شما در آن است
و يا چيزى را دوست داشته باشيد،
حال آنكه شرِّ شما در آن است
صبور باش
هم حكمت را ميفهمى
هم قسمت را ميچشى
هم معجزه را ميبينى
الهی به امید تو 🌺
نصف اینایی که میبینی از پلههای دادگاه
بالا پایین میرن، یه روزی عاشق همدیگه بودن
و نفساشون وصلِ هم بوده!
عشق خوبه، ولی زمانی که درک نشی،
تأمین نشی یا دیده نشی،
مثل گردوی خالیه که از درخت چیده شده..
با همه علاقهای که بهش داری،
اما نه میشه خوردش،
نه میشه برگردوندش به شاخه..
باید بندازیش بره..
آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزری یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت،از او پرسید تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟
آهنگر سر به زیر اورد و گفت وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم،یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم.سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید.اگر به صورت دلخواهم درآمد،می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود،اگر نه آنرا کنار میگذارم.
همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ، مرا در کوره های رنج قرار ده ،اما کنار نگذار
خانهیِ مادربزرگ الماس دارد
قصههایش مزه ریواس دارد
در حیاط خانهاش احساس دارد
بر در و دیوارهایش یاس دارد
جانمازش رنگی از اخلاص دارد
سجدههایش رنگ و بویی خاص