بی ارزش ترین نوعِ افتخار،
افتخار به داشتن ویژگی هایی است
که خود انسان در داشتنشان
هیچ نقشی ندارد
مثلِ چهره، قد، رنگ چشم، ملیت،
ثروت خانوادگی و خیلی چیزهای دیگر
از چیزایی که خودتان
به دست آورده اید حرف بزنید
مثل انسانیت، شعور،
مهربانی، گذشت، صداقت و ...
آدمی را آدميت لازم است
عود را گر بو نباشد هيزم است...
آیینهای به دست بیار و نظاره کن
گاهی تو هم نگاه به ماه و ستاره کن
گفتی قبول کن که جدایی صلاح ماست
گیرم که خیر باشد، باز استخاره کن
ما عاشق توایم و پشیمان نمیشویم
هر توبه نامهای که نوشتیم پاره کن
چون من تو نیز در گذر از باتلاق عمر
بیهوده دست و پا زدهای، فکر چاره کن
یادش بهخیر روز نخستی که دیدمت
روز وداع ماست، نگاهی دوباره کن
لبت مرا به غزلهای نوجوانی برد
به عشقهای زمينی آسمانی برد
کسی که آتش بیمهریاش مرا سوزاند
چه شد که باز دل از من به مهربانی برد؟
به زنده بودن من نام زندگی مگذار
که این غریب فقط رنج زندگانی برد
چه زود پیر شدیم و چه دیر فهمیدیم
که عشق هرچه ز ما برد ناگهانی برد
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمیبینم
بر این تکرار در تکرار پایانی نمیبینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته میگردم
ولی از خویش جز گردی به دامانی نمیبینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بیقیمت
که غیر از مرگ، گردنبند ارزانی نمیبینم
زمین از دلبران خالیست یا من چشمودل سیرم؟
که میگردم ولی زلف پریشانی نمیبینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ میخواهد
که من میمیرم از این درد و درمانی نمیبینم
غنچههای سرخ پژمردند بر پیراهنت
بوی رفتن میدهد این روزها خندیدنت
از نگاهت میتوان فهمید حرفت را ولی
لهجهی باران گرفته چشمهای روشنت
من نمیدانم چرا تا حرف رفتن میزنی
ناگهان سرمیگذارد اشک من بر دامنت
قلعهای در دوردست آرزوهای منی
کاش روزی صلح میکردی تو هم با دشمنت
با دل من دشمنی کردی ولی بخشیدمت
بازگرد ای بیوفا روزی به خاک میهنت
سلام
روز شما بخیر و سلامتی باشه
ان شاءالله امروز
بـهتـریـن روز زندگیتون باشـه
پـرازخـیرو بـرکت
سرشـار ازشـادی و آرامش
لبریز از موفقیت و لبخند
الهی زندگیتون
پـراز خـوش خـبری
و دلتـون پـرازشـادی باشه
الهی آمین
دل بکن از من دلت را پیش من پرپر نکن
در دل سنگم ظهور عشق را باور نکن
من بریدم از همه دنیا برو با من نمان
بیش از این با یک مترسک زندگانی سر نکن
من کویرم،دشت لوتم، لطف کن بر حال خود
آنقدر اين گونه هايت را برایم تر نکن
کم بزن آتش به جان من كه خاکستر شدم
با نگاهی غرق خواهش بر دلم خنجر نکن
خوب می دانم نبودم لایق دستان تو
قبله گاه عاشقی را سمت این کافر نکن
قلب پاکت همچنان دریست در دریای عشق
این منِ چون سنگ را همپای این گوهر نکن
ای پرستو کوچ کن پرواز میخواند تو را
عاشقی یعنی همین سرگشتگی ، دیگر نکن
یئنه اول ماه منیم آلدی قراریم بو گئجه
چیخاجاقدیر فلکه ناله و زاریم بو گئجه
شمعوش محرم بزم ائیلهدی اول ماه منی
یاناجاقدیر یئنه هیجر اودونا واریم بو گئجه
هم وصالی اورار اود جانیما، هم هیجرانی
بیر عجب شمعایله دوشدو، سر و کاریم بو گئجه
نه توتوندور کی چیخار چرخه، دل زاره مگر
هیجر داغینی اورار لاله عذاریم بو گئجه
صبحه سالدی بو گئجه شمع کیمی قتلیمی هیجر
اولا کیم صبح گلینجه، گله یاریم بو گئجه
پاره- پاره جیگریم، ایتلرینه نذر اولسون
اول سر کویا اگر دوشسه گذاریم بو گئجه
ازل گوندن گوزلیم من سنه جانان دمیشم
اوقاراساچلارینا سنبل ریحان دمیشم
باخماغا آی اوزونه گوزلریمی یومارام هیچ
حسن رخسارینا من ماہ درخشان دمشم
دوزدی او شوخ باخشین دردہ سالیب من یازیغی
منه شوخ باخماغینا جانمی قربان دمیشم
سنین او عشوہ نازین دردیمه ملهمدی گوزل
گولگونن کی گولوشو دردیمه درمان دمیشم
سالگیلان قولارینی بوینوما هردن نه اولار
قولارو حلقیه دار بوینوما هر آن دمیشم
اوز اوزہ گل اوتوراخ صحبت اداخ هر ایکیمیز
اینان او لبلرینه غنچه خندان دمیشم
قوجا اغلارباشینا گولگوی سال جانه گله
او قوجا اغلارا انجاق سنی سلطان دمیشم