شمع باشی یا نباشی من همان پروانه ام
تو سر عقل آمدی من همچنان دیوانه ام
حالتی دارم که دلتنگی برای آن کم است
دردهایی که فدایت باد ای دردانه ام
زندگی ، ای زندگی ، ای زندگی ، ای زندگی
بی تو هر شب مرگ جولان می دهد در خانه ام
به دریا دل بزن تا بگذری از موج رسوایی
نمیرنجد غریق عشق از طوفان تنهایی
به جز آیینه وقتی همدمی پیدا نخواهی کرد
چه رنجی میبری از دیدن تکرار زیبایی
صبوریهای من، ای عشق، تاوان گناهم بود
عجب صبر جمیلی بود این صبر زلیخایی
همان قدری که در دل تشنه پایان دنیایم
همان اندازه سیرابم از این رنج تماشایی
برایم آرزوی زندگی کردهست و میدانم
تو هم، ای مرگ، داری با دل او راه میآیی
دستی بلند کرد و گفتم سفر به خیر
خوش میروی، گذار تو از این گذر به خیر
من چون گون، اسیر غم خویشتن شدم
یاد تو، ای نسیم خوش رهگذر به خیر
یاد تو، ای که خیسی چشمان من نشد
آخر به عزم راسخ تو کارگر، به خیر
یادت نمیرود ز خیالم مگر به مرگ
ذکرت نمیرود به زبانم مگر به خیر
بیخوابی ارمغان دل رفتهی من است
هرگز نمیشود شب عاشق، سحر، به خیر
تسلیم ناگزیری تقدیر خود شدم
دستی بلند کردم و گفتم سفر به خیر
سفر مگو که دل از خود سفر نخواهد کرد
اگر منم که دلم بی تو سر نخواهد کرد
من و تو پنجرههای قطار در سفریم
سفر مرا به تو نزدیکتر نخواهد کرد
ببر به بی هدفی دست بر کمان و ببین
کجاست آنکه دلش را سپر نخواهد کرد
خبرترین خبر روزگار بیخبری ست
خوشا که مرگ کسی را خبر نخواهد کرد
مرا به لفظ کهن عیب میکنند و رواست
که سینه سوخته از می حذر نخواهد کرد
از عشق زیباتر
بودن کنار کسی است که تو را نقطه به
نقطه بلد است
بلد است زخم هایت را ببوسد
روحت را نوازش کند
اتش درونت را ارام کند
در اوج غم ارامش را هدیه دهد
بلد است ..... عشق بلد بودن می خوهد
بیتاب شدن دم نزدن عادتم این است
با خون جگر ساختهام قسمتم این است
جان میدهم از گریه اگر نام تو آید
عمریست که رسم دل کمطاقتم این است
بعد از تو به تصویر تو خو کرده نگاهم
بیچارهام آنقدر که همصحبتم این است
جون در یتیمی که رها در دل دریاست
تنها شدهام گوشهای از غربتم این است
میمیرم از این غم که در آغوش تو ای دوست
یکبار نشد گریه کنم حسرتم این است
گر تن بدهی دل ندهی کار خراب است
چون خوردن نوشابه که در جام شراب است
گر دل بدهی تن ندهی باز خراب است
این بار نه جام است و نه نوشابه سراب است
دریا بشوی چون به دلت شور عبور است
نوشیدن یک جرعه ز جام تو عذاب است
باران بشوی چون که تنت بر همه جاریست
کی تشنه شود سیر فقط نام تو آب است
اینجا به تو از عشق و وفا هیچ نگویند
چون دغدغه مردم این شهر حجاب است
تن را بدهی دل ندهی فرق ندارد
یک آیه بخوانند گناه تو ثواب است
اصلا سخن از تجربه و علم و توان نیست
شایسته کسی است که با حکم و خطاب است
در دولت منصور که یک سکه حساب است
تنها سند ساخت یک صومعه خواب است
اینجا کسی از مرگ بشر ترس ندارد
ترس از شب قبرست و سوال است و جواب است
ای کاش که دلقک شده بودم و نه شاعر
در کشور من ارزش انسان به نقاب است
سلام
روز شما بخیر و سلامتی باشه
امروزتون بخیر و نیکی
حال دلتون خوب
وجودتون سبز و سلامت
زندگیتون غرق در خوشبختی
روزتون پراز انرژی مثبت و پر از خیـر و برکت
الهی آمین
ღمهدیارღ
یا الله یا الله صاب خونه
سلام روز خوش
اومدم بگم همیشه یه چیزایی
برای اعصاب خوردی هست
تو برای فکر کردن انتخابشون نکن
دلت همیشه شاد رفیق
لینک