از دست دوست، (چه عسل و چه زهر)
هر چه رسد نیکوست.
اما آنکه فرق میگذارد،
عاشق عسل بُوَد نه عاشق دوست.
قَالَ وَمَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ
(حضرت ابراهیم)
گفت: چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش ناامید می شود؟!
کمي با من مدارا کن کمي با من مدارا کن
که خود را با تو بشناسم من گم را تو پيدا کن
تو را از شب جدا کردم تو را از قصه آوردم
نمي شد با تو بد باشم نمي شد از تو برگردم
نه از برگم نه از جنگل نه از باران نه از شبنم
نه آن تعميدي رودم نه آن مريم ترين مريم
منم همسقف ديروزي که عطر خانگي دارد
که دستان تو را بايد به شام سفره بسپارد
کمي به من مدارا کن کمي با من مدارا کن
صبوري کن تحمل کن من گم را تو پيدا کن
اگر سختم اگر دشوار اگر سيل مصيبت وار
اگر تلخم اگر بيمار منم از عشق تو بسيار
منم هم خون و هم گريه که بغضش را به دريا داد
که از اوج پريدن ها بر اين ويرانه ها افتاد
کمي به من مدارا کن کمي با من مدارا کن
صبوري کن تحمل کن من گم را تو پيدا کن
زیر قدمت بانو دل ریختهام برگرد ...
از طاق هزاران ماه آویختهام برگرد
هر چیز به جز اسمت از حافظهام تُف شد ...
تا حالِ مرا دیدند سیگار تعارف شد
گیجیِ نخِ اول،خون سرفهی آخر شد ...
خودکار غزل رو کرد،لب زهرِ مکرر شد
گیجیِ نخِ دوم،بستر به زبان آمد ...
هر بالشِ هرجایی یک دسته کبوتر شد
گیجیِ نخِ سوم،دل شور برش میداشت ...
کوتاهیِ هر سیگار با عمر برابر شد
گیجیِ نخِ بعدی،در آینه چین افتاد ...
روحی که کنارم بود هذیانِ مصور شد
در ثانیهای مجبور نبض از تک و تا افتاد ...
اینگونه مقدر بود،اینگونه مقرر شد
"ما" حاصلِ من با توست،قانونِ ضمیر این است ...
دنیای شکستنهاست،ما؛جمعِ مکسر شد
دوس داشتن کافی نیس.
عشق مراقبت میخواد
السلام علیک یا ابا عبد الله
دلبرا! پیش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمند
زخم را پنهان کن حتی از خودت
جز نمک در مُشتِ دنیا هیچ نیست