یه سری با بابام تو ماشین بودیم
بعد ۲ تا خارجی اومدن سوار تاکسی شدن
من به بابام گفتم ازشون بپرس ببینیم اهل کجان؟
بابام خیلی با اعتماد به نفس بهشون گفت:
made in ?
خارجیا🙄
من🤦♂😑
بابام 😎
تنها تو وقتی صدا می زنی
نامم دهان به دهان می چرخد
ماه کامل می شود
و با ده انگشت می تابد.
بلبلی پشت سنگ می خواند
با رگه هایی از طلا
دستت
مثل یک شعر سیاسی گرم است.
ما آرزو کردیم و نپذیرفتیم که قرار نیست به تمام آرزوهامان برسیم،
ما آدم ها را دوست داشتیم و نپذیرفتیم که قرار نیست همه دوستمان داشته باشند،
ما روزهای خوب می خواستیم و نپذیرفتیم که قرار نیست تمام روزها خوب باشند...
و هر روز غمگین تر شدیم.
گاهی برای رسیدن به آرامش، باید پذیرفت... باید قبول کرد و ناممکن ها و نشدنی ها را به رسمیت شناخت و توقع زیادی نداشت...
گاهی برای رسیدن به آرامش، باید از خیلی چیزها گذشت......
هوایت چقدر سنگین است!!
وقتی که چون پتکی بر سرم می زند
از حال میروم...
من هنوز مبهوت نگاه توام...
عکس چشمانت را قاب میگیرم
ومیگذارم لب طاقچه ی دلم
تا یادم نرود
بوی مهربانی روزگار
از کدام مسیر روشن آمده ..
کاش بدانی
دوست داشتن تو
مثل ی بذر
در دلم جوانه میزند هر روز....
می دانی
دستانت
پایان خوش
تمام حسرت هاست ؟؟
و نبض هستی
میان آغوش توست!!
آنجا که
هیچ حسی یتیم نمی ماند...
نبودی ودیشب
خواهش نرمی
میان انگشتان احساسم
به وجد آمده بود و
پی لمسی میگشت از جنس تو...
دروغگوی بزرگی ست
راوی قصه های هزار ویک شب
وقتی خبر از چشم های تو نداشت...
من سخاوت دیده ام دل به هرکس می دهم
شرم دارم پس بگیرم انچه بخشیده ام
عشق یعنی
چشمان تو
که
هر روز شعری تازه می شوند.
ღ꧁ محیا ꧂ღ
عید تولد منه

مگه میشه همچین چیزی آخه