هــمـسفرعـــشق...

گر همسفر عشـــــق شدی مرد سفر باش.... بیشتر

هــمـسفرعـــشق...
خانواده
۱۳۲,۱۸۱ پست
۹۳۹ مشترک
۲۶۹ پسند
عمومی

رتبه گروه

مبنای تعداد کاربر رتبه ۱
مبنای تعداد هوادار رتبه ۲
مبنای تعداد ارسال رتبه ۲
♥   ‌         

. 🌱یهو دلم خواست بگم:
از اینکه یکی مثل تو رو
تو زندگیم دارم؛ خیلی خوشحالم❤️
اُمید را به یاد تو، در کُنج این دلم،
در گوشه‌ای که نشکندش سنگ روزگار
پنهان نموده‌ام …
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
خدای من

خدای من

چرا

مرا

ترک

کرده ای

💙💙

مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
به رسم رفاقت واسه تو
دعا های خوب میکنم
دعا میکنم
لبخند هات از ته ته دل باشه
غصه هات سطحی و زود گذر
دعا میکنم
مسیر موفقیت تو هموار باشه
انگیزه های صعود و پروازت بسیار
دعا میکنم
هرگز در پیچ و تاب زمانه بی پناه نباشی
هرگز دلت هم نگیره
چشم های روشن تو هیچوقت به
اشک آلوده نباشه
دعا میکنم
عاشق کسی باشی که عاشق تو باشه
اونایی رو کنارت داشته باشی که
تو رو میفهمند و هوای دلت رو دارن
من خوشبختی تو رو
شادی تو رو
ارامش تو رو
زیبایی تو رو
آرزو میکنم
آرزو میکنم به معنای واقعی زندگی کنی
بازنشر کرده است.
موندگار ترین اثر هنری هر
آدمی محبت هست
کسی که محبت داره
صبور هست و مهربون
حسود نیست
به کسی رشک نمیبره
مغرور نیست و هیچوقت
خودنمایی و خود ستایی نمیکنه
به دیگران بدی نمیکنه
خودخواه نیست
باعث رنجش دیگران نمیشه
کسی که محبت داره
پر توقع نیست
از دیگران توقع بی جا نداره
عصبی و زود رنج نیست
از کسی کینه به دل نمیگیره
هرگز از بی انصافی و بی عدالتی
شاد نمیشه بلکه از موفق شدن
راستی شاد میشه
اگه کسی رو دوست داشته باسه
به هر قیمتی که باشه بهش
وفادار میمونه همیشه حرفای
اونو باور میکنه
سعادت اونو میخواد
ازش دفاع میکنه
بازنشر کرده است.
تگرگ در دبی
بازنشر کرده است.
طوفان در دبی
بازنشر کرده است.
تگرگ در دبی
بازنشر کرده است.
خبر دارم که با نازت چه با آیینه ها کردی
زدی برهم دو پلکت را و غوغایی به پا کردی

بنازم نازِ شستت را و چشمِ نیمه مستت را
بگو با راه و رسم الخطِ ابرویت چها کردی

شدم مجذوبِ پاورچین و پاورچینِ مهتابت
همان شب که مرا از باغِ خوشبختی صدا کردی

نفس در سینه شد حبس و دل از شادی به لرز آمد
برایم بس که بی رحمانه خود را دلربا کردی

تعجب می کنم با گوشه یِ چشمی و لبخندی
چگونه در دلِ تنگم خودت را خوب جا کردی

برایم خواستی نسخه بپیچی قرصِ ماهت را
تب و تابِ مرا دیدی و من را مبتلا کردی

چه غوغا تخته سنگِ مرمرِ خیس از شرابی شد
بر و دوشی که بر آن آبشارت را رها کردی

تو و دف دف نوازی ها، من و دیوانه بازی ها
امان از شورِ شیرینی که با رقصت به پا کردی

برای این که دنیا بعد از این مستِ غزل باشد
مرا با طعمِ شیرینِ لبانت آشنا کردی

نوشتم زیر شعرم: سوخت جانم، چاره ای کن عشق
به لبخندی و آهی و نگاهی اکتفا کردی

ے
بازنشر کرده است.
سرخطِ خبرهای جهان خط لبانت
دنیا شده مبهوتِ دو ابروی کمانت

آنقدر که شیرین سخنی با تو که باشم
شیرین بشود قهوه ام از قند دهانت

وصل است به تو نرخ دلار و تبِ بازار
تغییر کُند ثانیه ای با نوسانت

حتی تو به چینی بزنی حرف قشنگ است
از بس که پدر سوخته زیباست بیانت

رحمی بکن از خانه به ندرت برو بیرون
هرکس که تو را دید شده شاد روانت

آنقدر عزیزی و نظر کرده که حتی
یک عطسه زدی کل جهان شد نگرانت

چشمم که می افتد به تو لکنت بِ بِگیرم
قلبم که نگو طبل زند از هیجانت

من این همه گفتم که به عنوان ارادت
من را بپذیری به صف دلشدگانت

بازنشر کرده است.
تو در جان منی...دردت به جانم، مهربانم
شدی با شعرهایت هم زبانم ، مهربانم

ندارم همدمی جز خلوت دنج خیالت
که در رؤیا شده هم آشیانم، مهربانم

مرا جز وسعت آغوش تو دنیا نباشد
تمام باورم ! هستی جهانم ، مهربانم

زده آتش تب طوفان چشمت بر وجودم
قرار ساحلم ،عشق نهانم، مهربانم

شرار شور شیرینم اسیر چنگ بیداد
تویی فرهاد و تنها قهرمانم ،مهربانم

اگر حتی نبینم تا ابد برق نگاهت
خیالت گشته تنها کهکشانم، مهربانم

دل "زیبا" همیشه تنگ چشمان تو باشد
تو ای خورشید عزت، سایبانم ،مهربانم
بازنشر کرده است.
در خواب دیدم دلبر دُر دانه‌ات بودم
شمعِ فروزان بودی و پروانه‌ات بودم

با شـانه‌هـای بیقرار و لشگر اشـکم
در پیچ و تاب انحنای شانه‌ات بودم

در خواب دیدم نیمه شب در حالت مستی
با جان و دل لب بر لب پیمانه‌ات بودم

مهمان نوازی را به جـا آورده بـودی تو
ناخوانده مهمانی به کنج خانه‌ات بودم

در خواب دیدم نیت صیاد چشمت را
صیدانه‌ی بی بند و دام و دانه‌ات بودم

آبـادی‌ دسـتت پناهم بود، جانم بود
سقف فـرو افتـاده‌ و ویـرانه‌ات بودم

شیرین‌ترین لیلای دوران بودی و من هم
مـجنون‌ترین فـرهـادِ، در افسانه‌ات بـودم

بازنشر کرده است.
ای  شکر خندِ تو چون مرهم و اخمِ تو دوا
دلِ بیمارِ من‌ ای دوست کجا و تو کجا

در پی صید تو بودم ولی از بخت بدم؛
تیرم از لحظه ی اول، به خطا رفت خطا

مثل فریادِ سکوتی که به هر در بزند
از من‌ لال به گوشت نرسد هیچ صدا

خوفم این است که در بستر طوفانی یاس
لحظه ای از سر احسان نچشانیم رجا

منم آوازه به دریوزگی از سفره ی تو
ای تو در هر دو جهان شهره به دریای سخا

پای اندیشه من راه به کوی تو نبرد
دست کوتاه دلم را به چه کاراست عصا

تشت رسوایی ام از بام فتاده ست بگو
راز دل را چه نیاز است پس از این به خفا

غرق‌‌‌‌در عشق تو میشد دل دیوانه اگر
قدر یک ماهی بی تاب بلد بود شنا.....

بازنشر کرده است.
چرا آن را که می‌خواهی دلش پیشِ کسی گیر است؟
چرا هرکس که عاشق بوده از جانِ خودش سیر است؟

تو او را، من تو را، او دیگری را، دیگری من را
همه سر در گمیم و علتش بازیِ تقدیر است

رسیدن، جز خیالِ خام و رویای محالی نیست
همیشه هر کجای قصه هم باشی کمی دیر است

کسی شور جنون و حسِ دل دادن ندارد، چون
به لطفِ آدمِ قبلی، به بندِ درد زنجیر است

شروع یک نفر بودن، شده رویای دور از ذهن
همه قبل از تو عاشق بوده‌اند و قلبشان پیر است

دلیلِ با تو بودن، دیگری را بردن از یاد است
تنش پیش تو است اما دلش جایی زمین‌گیر است

پر از زخمِ جدایی، قلب‌های نصف و نیمه
به هر کس می‌رسی احساس او در دستِ تعمیر است

در این‌گونه لجنزاری، همان بهتر که تنها ماند
خوشا قلبی که با تنهایی‌اش هر روز درگیر است

بازنشر کرده است.
وای اگر رود به دل نقشه ی دریا بکشد
جاری از کوه شود ، منّت ِ صحرا بکشد

یوسف از چاه در آید بدرخشد در مصر
دیده  یعقوب دهد ، هجرِ  زلیخا  بکشد

وای اگر مصلحت ِ عقل بیفتد  بر عشق
چشمِ مستی همه احکام به حاشا بکشد

قصه ی زلف تو شد مثنویِ بحرِ طویل
بیت بیتش دل ِ من تا شب ِ یلدا بکشد

چون پدر سیب بگیرم ،  همه جنّت بدهم
باز اگر  نقشه ی این  وسوسه حوّا بکشد



‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌