نقش مزار من کنید این دو سخن که شهریار با غم عشق زاده شد با غم عشق دا.. بیشتر
| ✔ علـ بابا ـــی |
| حامی طلایی |
| کاربر VIP |
| ۱,۳۰۷ پست |
| ۳۳۶ دنبالکننده |
| ۵,۸۳۱ امتیاز |
| مرد، متاهل |
| آروم و عادی |
| فوق ليسانس |
| دین اسلام |
| ايران، تهران |
آنکه مست آمد و
دستی به دل ما
زد و رفت ...
؛
درِ این خانه ،
ندانم به چه سودا
زد و رفت ...
/
ه.ا.سایه
( هوشنگ ابتهاج )
/
ز هرچه دلخوشی و دلخوریست بیزارم
از اینکه فکر کنم عشق چیست بیزارم
از آنکه بین رقیبان مرا شناخت، ولی
به طعنه از همه پرسید کیست؟ بیزارم
از آنکه اشک مرا دید و بر غمم خندید
وزآنکه بر سر خاکم گریست بیزارم
از آنچه عمر به آن گفتهاند و در هر حال
به جز گذشته و آینده نیست بیزارم
/
( فاضل نظری )
/
خرم آنروز که از این قفس تن بِرَهَم
به هوای سر کویت بزنم بال و پری
در هوای تو به بی پا و سری شهره شدم
یافتم در سر کوی تو عجب پا و سری !
آنچه خود داشتم اندر سر سودای تو رفت
حالیا بر سر راهت منم و چشمِ تری
سالها حلقه زدم بر در میخانهی عشق
تا بروی دلم از غیب گشودند، دری
هرکه در مزرع دل تخم محبت نفشاند
جز ندامت نبوَد عاقبت او را ثمری
/
( وحدت کرمانشاهی )
/
با سلام و عرض ادب،
اساتید قدیمی همیشه می گفتند:
بیست برای خداست
و نوزده برای پیامبران
و هجده برای ائمه و معصومین !
.
ما به زیر پانزده هم راضییم و شاکر.
لطفت مستدام !
سبز باشی و سربلند .
( علی بابا )
... !/ +
خبرم شده ست کامشب
سر یار خواهی آمد ...
سر من فدای راهی
که سوار خواهی آمد ...
به لب آمده ست جانم،
تو بیا که زنده مانم ...
پس ازان که من نمانم،
به چه کار خواهی آمد؟
/
( امیرخسرو دهلوی )
/
نوستالژی
~~~~~~~~~~
تهران - اواسط دهه چهل
خط ٢۰۴ میدان شوش - شهرری
/
وقت وداع دیده به رویش دچارتر
من بی قرار بودم و او بی قرارتر
نام تو را اگر به کوه کنده ام خطاست
عشقی و بر کتیبه ی دل ماندگارتر
هر سو که گم شدند تو را یافتند و باز
از بی شمار گمشدگان بی شمارتر
بر من خیالت از همه سو راه بسته است
دل بسته ام به پر زدنی بی حصارتر
/
( مهدی مظاهری )
/
مهربان آمدی ـ ای عشق! به مهمانیِ من
پُر شد از بویِ خوشت خلوت روحانیِ من
خوش برآورده سر از باغِ تماشایِ وجود
سروِ نازِ تو، به سر فصل زمستانیِ من
بی قرار آمدی و رفت قرارم از دست
بنشين تا بنشيند دل توفانیِ من
بشكن ـ ای بغض! ـ و فرو ريز كه در خانۀ دل
می زند شعله به جان، آتش پنهانیِ من
/
( نصرالله مردانی )
/
هـرگز تـو هـم مــانـنــد مـــن آزار دیــدی؟
یــار خــودت را از خــودت بــیــزار دیــدی؟
نـام کـسی را در قـنـوتت گـــریـه کـردی؟
از «آتـنـا» گـفـتن «عــذابَ النـّار» دیدی؟
در پـشـت دیـوارِ حیاطی شعـر خوانـدی؟
دل کـنـدن از یــک خــانه را دشـوار دیدی؟
/
( کاظم بهمنی )
/
ولی نشد برسد دست من به دامن تو
نشد که بو کنمت ای بهار در تن تو !
گرفت دست مرا هرکه ، بر زمینم زد
بگیر دست مرا ، دست من به دامن تو
به شاه بیت غزل های خواجه می مانست
غزل ترانه ی چشمان مردافکنِ تو ...
شکوه شرقی خورشید های ناپیدا
نشد که نور بتابد به من ز روزن تو
غریبه چشم تو را جار می زند اما
منم که گم شده ام در نگاهِ روشن تو
/
( مرتضی امیری اسفندقه )
/
آرش
💙ســــــ🌺ـــــــلام 💙
🍎 ظهرتون بخیرو عالی❤️ امیدوارم امروز ظهر 🌞 دلتون پر از شادی باشه 💐 وخونه هاتون پراز عشق🌺 سفره هاتون پراز برکت 🍓 و زندگیتون پراز صمیمیت 🎀 و عمرو عاقبتتون بخیرباشه
✔ علـ بابا ـــی
سلام ،
ممنونم بزرگوار،
همچنین برای شما ... !/