حالا که از من دوری
مراقبِ خودت باش
مراقبِ اشک هایت که بی من نـریزند
مراقبِ دلت که بی من نگیرد
مراقبِ خنده هایت که بی من کسی نبیند
مراقبِ دست هایت باش
چشم هایت حتی
این ها همه اش امانت است
پیشِ تو
حالا که دستم از دست هایت کوتاست
آغوشم از آغوشت دور
مراقبِ بی قراری هایت باش
مبادا بی من کسی
آرامِ جانت شود
مبادا ...
. #عادل_دانتیسم
هر لحظه....
در وجودم پرسه میزنی
درونم
هنگامه ی تضادهاست
جایی که افکارم
در هوای پرسه های گاه و بیگاه تــــــ❤ـــــــو
عقل را حاکم میکند
انبساط تو در تنگنای قلبم
مرا به عشق میخواند
تو که يک بار به من شانه ندادي هرگز
روي ديوار اگر سر بگذارم به تو چه ؟
تو به ديوانگي ام هرچه دلت خواست بخند
من اگر گريه کنم اشک ببارم به تو چه ؟
دلخوش زندگي ات هستي و يارت، خب باش
گيرم اصلاً که کسي جز تو ندارم به تو چه ؟
اصلاً اين گونه دلم خواسته، عيبي دارد؟
اونجایی که نزار قبانی میگه:
چه فایده ای دارد نگرانِ من باشی ولی
از من دفاع نکنی؟
خیلی دوستم داشته باشی اما من را نفهمی؟
جایِ خالیم را حس کنی اما سراغم را نگیری؟
چه فایده ای دارد در بینِ وسایلت باشم اما مهمترینشان نباشم؟
میگفت بودنت بوی نون سنگکِ تازهٔ
صبحِ جمعه رو میده بوی چوب سوختهٔ
وسط جنگل بودنت صدای بارون روی
شیروونی چوبی میده صدای خندهٔ بچه
واسه خوشحالی کارنامه
میگفت بودنت بوی وانیل و شکلات داغ میده
وسط یه روز سرد زمستون بوی کولر آبی
همراه یه کاسه آلوچهٔ نمکزده وسط گرمای
تابستون میگفت وقتی هستی انگار آدم
سرِ ثانیه آخر چراغ قرمزو رد میکنه
انگار ثانیه آخری که غذا بسوزه یادش میاد
که زیر گازو خاموش کنه
انگار بابات میخواسته مچتو بگیره و
در رفتی میگفت وقتی هستی همون حسی
رو داره که بعد از ده ساعت کار میای
خونه ولش میکنی رو تخت
همون حسی که جای رد کش جورابتو
میخارونی همون حسی که بچه یه ساله
بدقلق دستاشو وا میکنه که بپره بغلت
میگفت یه جوری بودنت خوبه انگار صدای
سرخ شدن سیبزمینی میده وسط روغن زیاد
صدای جیغ نوجوونی رو میده که کنکور
قبول شده صدای خنده دوتا دوست صمیمی
رو میده که صورتشون سرخ شده
بودنت صدای معلم دبیرستانمو میده که
میگه تو نه پشت سریت صدای کارمند بانکو
میده وقتی زنگزده بگه تو قرعهکشی
برنده شدی میگفت دوستداشتنت یه جوری
خوبه انگار از خواب میپری ولی هنوز
کلی تایم داری بخوابی