دو تا فروشنده واسه
فروش کفش های
فروشگاهشون به
یه جزیره ای اعزام شدن
فروشنده اول
بعد از ورود به جزیره
با حیرت فهمید که
هیچکسی کفش نمیپوشه
فورا تلگرافی به دفتر فروشگاه
در شیکاگو فرستاد که
فردا من برمیگرده
اینجا هیچکسی اصلا کفش نمیپوشه
فروشنده دوم
از دیدن واقعیت حیرت کرد
فورا تلگرافی واسه دفتر فروشگاه
میفرسته که
۱۰۰۰ جفت کفش دیگه بفرستید
اینجا همه کفش لازم هستن
فرق هست بین
فرصت و مانع
باید نگرش رو به زندگی تغییر داد
یادت باشه که
زندگی و زمان معلم های شگفت انگیزی
هستن
زندگی
به ما یاد میده که از زمان
درست و به موقع استفاده کنیم
زمان
به ما ارزش زندکی رو یاد میده
اگا یه اشتباهی بیش از دو بار
تکرار شه عذرخواهی بی ارزش میشه
هر عذرخواهی اگه تکرار شه
بخشیدن رو بی ارزش میکنه
بخشیدن هم که تکرار بشه
رابطه رو بی ارزش میکنه
رفتن ادما و ترک کردن اونا
اگه تکرار بشه دیگه ارزش
ناراحت شدن نداره
حتی باید با خوشحالی
اونا رو بدرقه کنی
همیشه یادت باشه
ارامشت خیلی مهمتر از
بی ارزش شدن خودت
در برابر ادما هست
یه سری از چیزا هست
که ارزش اونا به عادی
شدنشون نیست
هرچیزی هم که تکرار شه
دیگه اون ارزش واقعی
روز اول رو نخواهد داشت
حتی تو روابط احساسی
اگه کسی تو رو ترک کرد
بخشیدن و راه دادن طرف
مقابل باعث میشه که
تو از ارزش و اعتبار اولیه بیوفته
مراقب این
تکرار اشتباهات
تکرار بخشیدن ها
تکرار ترکرد کردن ها
ارزش های خودت باش
سلام دوستان عزیزم صبح چهارشنبه تون بخیر وزیبا❤ ❤ ❤ ❤ ❤
این آیه قرآن چقدر کاربردیه
چقدر این روزا داریم نتیجهی عمل نکردن بهش رو می بینیم...
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ ۚ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ ۖ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ
ای اهل ایمان!
از غیر خودتان برای خود محرم راز نگیرید؛
آنان از هیچ توطئه و فسادی درباره شما کوتاهی نمی کنند؛
شدت گرفتاری و رنج و زیان شما را دوست دارند؛
تحقیقاً دشمنی از لابلای سخنانشان پدیدار است و آنچه سینههایشان پنهان می دارد بزرگتر است.
ما نشانه ها را اگر می اندیشید برای شما روشن ساختیم.
آیه 118 سوره آل عمران
فرق است میان همه با آنکه تو داری
من آمده ام، تا همه ی عمر بمانم...
-آریا صلاحی
مادرم همیشه بخاطر ما با بابام دعوا میکنه.
در واقع تنها دعواهای مادر و پدر من سر
بچههاست. حالا امروز مادرم اتاق
عمل بود برای آنژیو و ما بچهها همه
سر کار بودیم و بابا پشت در اتاق
عمل تکون نمیخورد. حتی نمیرفت
نهار بخوره میگفت چجوری تنهاش بذارم...