| sina |
| ۲,۴۸۴ پست |
| ۳۹۹ دنبالکننده |
| ۸,۵۷۵ امتیاز |
| مرد |
| ليسانس |
| حسابدار |
| دین اسلام |
| ايران، تهران |
| سربازی رفته ام |
| سیگار نميکشم |
| گرایش سیاسی ندارم |
چه حالی دارد
آرامش در اين ديار
تو باشى
و دشت باشد
و نسيم صبگاهى
کافیست در این دشت
مرا صدا بزنی
دیار قدیمی
با دیوارهای کاهگلی
و آواى چكاوكى از دور
من دسته گلی كه چیده ام
به پاى تو بريزم
و تو مرا
عاشقانه در آغوشت بگیرى
و من آواز دوستت دارم هایم را
در گوشت
زمزمه کنم
ننه به بچه آبنبات داد. نگرفت،
بیشتر جیغ زد.
بچه را آرام کردیم و فورا کاسه یخ بی بی را از توی جایخی آوردیم. بابا وقتی قالب یخ را می انداخت توی زنبیل بی بی آرام گفت:
ننه! از این به بعد دَر بزن.......!
ننه، مکث کرد.
به بابا نگاه کرد؛
به ما نگاه کرد و بعد بی حرف رفت.
و بعد از آن، دیگر بی بی زهرا پیِ یخ نیامد.
کاسه اش ماند توی جایخی و روی یَخِش، یک لایه برفک نشست.
یک شب، کاسه را برداشتیم و با بابا رفتیم درِ خانه ی ننه.
در را باز کرد.
به بابا نگاه کرد.
گفت: دیگه آبِ یخ نمی خورم، ننه!
آب تو کوزه هم خوبه..
نگاهش به بابا غریبه شده بود.
شبیه مادری شده بود که بچه هایش بی هوا بُرده باشندَش خانه سالمندان.
او توی خانه ی ما کاسه داشت،
بشقاب داشت
و یک پسر.
یک درِ آهنی
یک در نزدن
و حالا حرفِ پدر، ننه را پرت کرده بود به دنیای تنهاییش و فهمیده بود که این پسر برای او پسر نمی شود.
بی بی یک روزِ داغ تابستان مُرد.
توی تشییع جنازه اَش کاسه ی یخ ننه را انداختیم توی کلمن و بابا قدِ یک پسرِ مادرمُرده اَشک ریخت و مُدام آب یخ خورد.
یادمان باشد یک حرف، یک عکس العمل، یک نگاه،.
کولاک می کند گاهی.
کاسه یخ بهانه عشق و مهربانی بود
خدا می داندکه کاسه یخ هر کدام از ما کِی؟ کجا؟
در یخچالِ دلِ چه کَسانی هزار بار
برفک گرفت و شکست و پَرت شد و دیده نشد.😔
یا بگذاریم آدم ها آب کوزه شان را بخورند یا اگر آب یخی بهشان دادیم دیگر ازشان دریغ نکنیم😔👌
🌸یه روزایی هست
🌿آدم اینقدر حالش خوبه
🌸که هیچ اتفاقی نمیتونه
🌿حال خوبشو خراب ڪنه
🌸از این روزا
🌿واسه تون آرزو میڪنم
🌸حـال دلتــون خـوب
🌿سلام روزتــون عااااااالی
asenat
shervin
🌹🌹🌹😁