paeiz
۱۲۲ پست
۳۵ دنبال‌کننده
۸,۵۲۲ امتیاز
زن، متاهل
دین اسلام
زندگی با همسر

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
گرچه در قلب‌هایمان تکه‌ای شکسته داریم، که میفشارد خود را به جان‌مان هر روز، اما هنوز اُمید داریم و کسی را در دل، و چه کسی میتواند بگوید، که همین‌ها زندگی نیست؟ ...
بازنشر کرده است.
روزی گلدان شمعدانی غرق گُل، روی طاقچه‌ی اتاق، رو به آفتاب، به چشمانت لبخند خواهد زد. شاید آنروز یاد من، امتداد لبخندت باشد. شاید ...
بازنشر کرده است.
وقتی نگاهی آدمی را به رویا می‌برد، و لبخندی به او امید می‌دهد، وقتی آسمانی از قلبی، و زمینی از آغوشی برای آدمی فراهم می‌شود، یعنی آفتاب راهی به خانه‌اش یافته. انسان چه می‌خواهد جز آسمان و امید و آفتاب و رویا، و زمینی امن برای استواری قدم‌هایش؟ دیگر غمی نمی‌ماند …
بازنشر کرده است.
من دلم روشن است. روزی تو از راه میرسی، و کوچه بوی عطر تو را می‌گیرد. دیوارها گُل میدهند، پنجره‌ها عاشق میشوند، و این خانه خوشبخت. آن روز برای تمام خستگی‌هایم، یک صندلی روبه‌روی تو کافی‌ست …
بازنشر کرده است.
چه حس نابی‌ست اینکه بدانی، یک نفر گوش‌های خدا را از اسم تو پُر کرده باشد، یک نفر ابرهای آسمان را به شکل تو ببیند، و تسبیح دعاهایش آغشته به آرزوهای تو باشد. چه حس خوبی‌ست که از دوست داشته شدن، و در یاد بودن، لبریز باشی …
مشاهده ۸ دیدگاه ارسالی ...
  • paeiz

    🌷✨ سلام و درود بر شما دوست عزیزم
    🌷✨ امروز هر چی آرزوی خوبه نثار شما
    🌷✨ براتون : 🌷✨ یک دل شاد🌷✨ یک لب خندون
    🌷✨ یک زندگی آورم🌷✨ یک خانواده صمیمی و
    🌷✨ یک دنیا سلامتی و شادی آرزومندم


    سپاس،همچنین بزرگوار

  • paeiz

    لایک 🌹👍👍

    ممنونم

بازنشر کرده است.
می‌خندی و خودت نمی‌دانی، که مرا به همین سادگی به آرزوهایم می‌رسانی
بازنشر کرده است.
چه ظریفانه است، خلقت قلب آدمی. به تلنگری می‌شکند، به لحنی می‌سوزد، برای دلی می‌میرد، به نگاهی جان می‌گیرد، و به یادی می‌تپد …
بازنشر کرده است.
گاهی یک لیوان چای، چند صفحه کتاب، و یک پنجره‌ی نیمه باز، برای خوشبختی آدم کفایت می‌کند. همین که قدم زدن چاره‌ی دردهایت باشد، و دلخوشی‌های کوچک دلیل لبخندهایت، یعنی تو خوشبختی …
بازنشر کرده است.
پرسید، وقتی غمگینی چطور می‌خندی؟ گفتم، به کسانی که دوست‌شان دارم فکر می‌کنم. به لبخندشان، به نگاه‌شان، به صدای‌شان …
مشاهده ۹ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
گاهی که دلگیر می‌شوم، از تمامی روزهایی که انگار تمام تلاش‌شان، تنها برای به شب رسیدن است، کافی‌ست دستانت را بگیرم، تا با هم کمی قدم بزنیم. کافی‌ست بدانم جایی، تو کنار دلواپسی‌هایم لبخند میزنی. کافی‌ست بدانم که دوستم داری. کافی‌ست بدانم هستی …
بازنشر کرده است.
بیا اسم تو را بگذاریم باران، و من بی‌چتر در صدای خنده‌‌هایت کودکانه بازی کنم، خیس شوم، و نگاهم به تو باشد. می‌شود؟ ...
بازنشر کرده است.
این روزها دلم، یک غریبه‌ی امن می‌خواهد. یک نفر که مرا از جنگل سرد و تاریکی که در آن گُم شده‌ام نجات بدهد، به کلبه‌ی دنج و گرم خودش ببرد، برایم چای بریزد، و بی‌آنکه بپرسد چرا و از کجا می‌آیم، مقابلم بنشیند، حرف‌های مرا بشنود، شانه‌های مرا برای تسکین بفشارد، و حالم که خوب شد، نپرسد کجا؟ فقط راه برگشت را نشانم بدهد، در آغوشم بگیرد، برایم آرزوهای خوب کند، و از او که دور شدم، احساس کنم خدا را در کالبد یک انسان ملاقات کرده‌ام، که اینقدر آرامم. دلم این روزها، یک غریبه‌ی امن میخواهد .
بازنشر کرده است.
گاهی دل می‌رود، برای دیدار کسی که در دیده نیست. بی‌هوا، درست وقتی که فکر می‌کنی همه‌ چیز را به فراموشی سپرده‌ای. اگر چشم‌ها راضی شوند به نبودن و ندیدن، دل را که نمی‌شود راضی کرد. هرگاه دلتنگ شد، می‌رود سرکی می‌کشد، و دلتنگ‌تر بازمیگردد. گاهی دل می‌رود برای دیدار کسی که در دیده نیست، اما از دل نرفته و هنوز هم پیش رویش راه می‌رود، حرف میزند، می‌خندد، و بغض می‌کند. کافی‌ست دل کوچکت برای کسی بتپد، آنگاه همه چیز، تو را به یاد او می‌اندازد، حتی اگر خودش دیگر در کنارت نباشد …
مشاهده ۱۰ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
‏نوشته ای برای تو

سلام؛ حالت چطوره؟ هنوزم غمگینی؟ هنوزم حس میکنی
این دنیا بهت پشت کرده؟
عیبی نداره، همه چیز به اندازه خودش زشته، اما خودتو ببین!
ببین وقتی میخندی چقدر چقدر قشنگ تری!(:
ببین وقتی دیوونه ای چقدر زیبا تری!
‏این دنیا به قشنگیای تو نیاز داره، به اشکات، به لبخندات،
به سختی هات نیاز داره.
حتی اگه این دنیا بهت پشت کرد، ادامه بده، متوقف نشو..
حتی اگه حس کردی دستو پاهاتو زنجیر کردن!
من نمیخوام بهت انگیزه بدم، من بهت ایمان دارم حتی اگه نشناسمت!
‏میدونم تو چه شبای تلخیو گذروندی؛ میدونم چه روزاییو طی کردی،
من همه اینارو میدونم که دارم این حرفارو میزنم، پس ادامه بده!
نزار هیچ چیزی مانع ادامه دادنت بشه.
بازنشر کرده است.
درون من کسی‌ست به مهربانی تو، که هر غروب دلتنگی دست تنهایی مرا می‌گیرد، شانه به شانه‌ی من خستگی‌هایم را قدم می‌زند، با چشمان زلالش خیره می‌شود به دو چشم مشتاقم، دل به دل غصه‌هایم می‌دهد، و با یک نگاه زیبا، لبخندی می‌بخشد بر لبانم، که برای زندگی کافی‌ست. حالا تو هرقدر که دوست داری نباش. من با رویای تو هم عاشقی می‌کنم …