من دلم روشن است. روزی تو از راه میرسی، و کوچه بوی عطر تو را می‌گیرد. دیوارها گُل میدهند، پنجره‌ها عاشق میشوند، و این خانه خوشبخت. آن روز برای تمام خستگی‌هایم، یک صندلی روبه‌روی تو کافی‌ست …