√ مـــرد تنـــــهایـــــــــــــ شبــــــــــــ

یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند بیشتر

√ مـــرد تنـــــهایـــــــــــــ شبــــــــــــ
حامی طلایی
۲۴ پست
۱,۹۱۹ دنبال‌کننده
۴۵,۰۵۸ امتیاز
مرد، مجرد
۱۳۰۰/۰۵/۰۲
خواب آلود
دکترا و بالاتر
Vice President of Information and Technology, Computer Technician, Writer، Blogger .Dr.pc
دین زرتشت
ايران، البرز
زندگی با حيوانِ خانگي
سربازی فراري
سیگار ميکشم
گرایش سیاسی ميانه
ابی اسمان
IPHON
قد ۱۷۰
delneveshtehaietanha.blo..

تصاویر اخیر

و ۴ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
من به تنهایی
به امنیتِ بی‌ وقفه ی درب‌های بسته
به ابعادِ آشنای این خانه
به زانوانِ خودم ، معتادم

حقیقت دارد
سایه‌ها نمی‌‌دانند
در بی‌ نهایت شب
چه معمایی ‌ست
خیالِ روشنِ یک پنجره



🍃🌹 ترانه اسیر

🍃🌹قفس باصدای دلکش

🍃🌹 در فیلم " شب نشینی در جهنم
----------------------------------------------------------------------------------

-------------------------------------------------------

هیچ‌چیز، هیچ وقت
در هیچ کجای جهان
سر جایی که باید نیست.
اسم هایی را در لیست های خداحافظی دیدیم
که هنوز به حد کافی سلام نکرده بودند.
اسم هایی را در صفحه بیزاری
که هنوز عاشقشان بودیم

دیدگاه غیرفعال شده است.

اونی که وسط درد و دلام میگفت میفهممت،بعده ها ثابت کرد که از بقیه نفهم تره!



_________________________________________________________--



خرابات وُ غم یکریزش از من
بساط سوختن ، هر چیزش از من

بـه گفته ام ، گفته؛ میآید
شراب از تو ، پاییزش از من

دیدگاه غیرفعال شده است.

من حساس نیستم؛ من فقط به حرفات و رفتارات
توجه و فکر می‌کنم، چون برام مهمن، چون ازت انتظار دارم،
چون تو فرق داری، چون تو مهمی، چون دوستت دارم .
دیدگاه غیرفعال شده است.

می‌دانم چرا هیچ‌گاه یاد من نیستی. من زخمی بر روحت به یادگار نگذاشتم که با هر تلنگری یادم بیفتی. انسان به زخم‌ها بیشتر می‌اندیشد تا مرهم‌ها.

دیدگاه غیرفعال شده است.
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدم

#سعدی

زلف آرای و بیا ای مه خورشید لقا
در رهت دل نگران از سرشب منتظرم
امان اله آقابراری



دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.

همونم همون که با دست تنگ تو مشتم برات صدف داشتم ♭♩
با این حال هم به هرکی که تو دلت خونه کرد شرف داشتم

بازنشر کرده است.
من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است...

من تمام هستی ام را، در نبرد با سرنوشت در تهاجم با زمان آتش زدم،
من بهار عشق را را دیدم، ولی باور نکردم
یک کلام در جزوه هایم، هیچ ننوشتم
من زه مقصد ها پی مقصود های پوچ افتادم ، تا تمام خوب ها رفتند و خوبی ماند در یادم
من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت
بهارم رفت ، عشقم مرد، یارم رفت ...



پایان
بازنشر کرده است.
تو تبعیدگاهی؛
و من پناه‌جویی به دنبال وطن...

ء_الراجح
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
با شب که تنها می شوم ،

تو آفتابی می شوی!

بازنشر کرده است.
اگر فردا روزی آن ها که
ما را با هم دیده اند
پرسیدند او که بود
خیلی دقیق از من نگو
مختصر بگو :
باقی عمر من است او ....

مثل آن شیشه که در همهمه ی
       باد شکست
         
ناگهان باز دلم یاد تو   
افتاد شکست…
🌿🍃


‎‌‎‌‌‎‌
‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎
بازنشر کرده است.
راست میگفتی
ما تفاوت هاے زیادے با هم داشتیم
تو دل میبُردے و
انڪار میڪردی
من اما دل میبستم و
اقرار میڪردم...
بازنشر کرده است.
تو در بلور مشهود ضربان تند
در مَساف ادای دو صدا
به موازین اکسیر،
عیار لَدُنی پیشه داری

و من در دامنه ی پرده ای بالیده در
پنجه ی سالیان نبرد

در بختک تند بُهت
جرأت آرمیدن چند روز قبل
را در وجاهت قانونی
مقام می کنم.

که من حواسم به استحاله است

در رَجَز آرایش چهره های بی دهان و چشم
در محیط محض خیز و کُرنِش
که یاخته های حد، سلیس می روند

و در لامسه ی توقف
احتیاط مُنجر را می شکنند

می شکنند؛
به عمدِ "دیگر هیچ"
به ظنّ چند سالِ گیج

تا تواتر در انزوا، نخ ثبات نخواهد
و فواحش سرایت
در گسیل تسلیم نماند...

دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
رویِ خاکیّ و نمِ چشمِ مرا خوار مدار

چرخ فیروزه طربخانه از این کَهگِل کرد

آه و فریاد که از چشمِ حسودِ مهِ چرخ

در لحد، ماهِ کمان ابرویِ من منزل کرد

دیدگاه غیرفعال شده است.