میان تردید پاییز برای ماندن و رفتن، و میان شتاب زمستان برای آمدن، یک روز، یک جایی، شاید همین فردا، خیال تبسم یک نفر، غبار اندوه دلت را خواهد زدود، و بیخبر، شبنشین قلبت خواهد شد …
همیشه در جانم بودهای، در چشمانم، در لبانم، در دستانم. اشتیاقم بودهای، و آن چیز شگفتی که انسان در هر لحظه به یاد میآورد، تا بتواند زندگی کند. گاهی زندگی تمام زیباییاش را، در قالب یک شخص به ما هدیه میدهد …
خوب است که از میان دلخوشیهای رنگباخته و از دست رفته، پاییز هنوز هست. خوب است که هنوز برای چیزی ذوق داریم. خوب است که زرد شدن برگها و خیس شدن خیابانها در ذهنمان اتفاق خوشایندیست، و خوب است که پاییز شده. خوش آمدی پاییز! کاش با ما مهربان باشی. با ما که تو را و برگریزان تو را و عشق را و قدم زدنهای عاشقانه در تو را زیاد دوست داریم. با ما مهربان باش. با ما که منتظر ماندیم تا تو از راه برسی و هوا به شیوهی دلپذیری سرد شود، تا پشت پنجره و خیره به باران و خیابان و هوای ابری تو بایستیم و چای بنوشیم و اندوه این جهان را فراموش کنیم. با ما که منتظر ماندیم تا تو بیایی و همه چیز را عوض کنی. با ما مهربان باش و خاطرات خوشی را برای ما کنار بگذار. ما دلمان را به آمدن تو خوش کردهایم، و امید داریم در تو اتفاقات خوبتری خواهد افتاد. ما حتی روی بارانهای عاشقانه و بیهنگام و برگریزان تو حساب کردهایم. با ما مهربان باش …
پاییز را ساده منگر
پاییز
اتحاد جنون آمیز برگ است با نور
عاشقانه برگی ست که
هم رنگ خورشید شده است
دلخوش باش، به باریکهی نوری که از بین چینهای پرده روی تخت تابیده، به کتاب نیمهکارهی روی میز، به خنکی لیوانت در هوای گرم. دلخوش باش، به دو صندلی که هنوز روبروی هماند، به تنظیم کردن زنگ ساعت برای صبح فردا، به ترانهای که دوستش داری، به دفترچهی کوچکی که رویاهایت را نگه میدارد، که معنای همین چیزهای خیلی ساده شاید، «زندگی ادامه دارد» باشد …
فهمیدن خیلی سختتر از شناختنه؛ممکنه خیلیا تورو بشناسن،اما خیلی کمن اونایی که تورو میفهمنت...
هر سر مویِ مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملالت گر بی کار کجا..!
"حافظ"
گاهی خدا را صدا بــزن.
بی آنکه بخواهی از او گله کنی.
بی آنکه بگویی
چرا؟
ای کاش
و بی آنکه نداشتن هاو نبودن ها را
به اونسبت بـدهی.
گاهی خدارابه خاطر
خدا بودنش صدا بـزن.
خدايا دوستت دارم
من مشکلات زیادی دارم اما،
لب هاي من ازآن خبر ندارد.
آنها همیشه میخندند…
فقط يك بار زندگى ميكنى ، اما اگه درست زندگى كنى همون يك بار كافيه .
'You only live once, but if you do it right, once is enough.'
برای اویی كه بايد، شبيه جایی باش تا در تو آرام بگيرد، به چيزی فكر نكند، نفسی تازه كند، و شاداب و امیدوار باشد. شبيه بالكنی باش كه تنها نقطهی خانه است، كه میشود در آن نشست و ماه را ديد. شبيه آن نيمكتی باش كه در انتهای پارک، زير درخت تنومند سرو، سايهای بزرگ و خنک دارد، و سنگفرشهای خشن پارک به آنجا راهی ندارند. شبيه آن خانهی قديمی باش، كه نمای آجریاش را پيچکهای زیبا و سبز پوشانده، در انتهای يک بنبست ساکت و آرام، انگار نه انگار كه در وسط شهری شلوغ و پُرهیاهوست. برای اویی که باید، آرامش باش، امن باش، گوشهای دنج باش …
آرزوی کوچکی داشتم. خانهای دنج و کتابخانهای و بالکنی. من، تو، موسیقی، در پناه سایهی برگهای پرتقال و اُمید …
نیاز دارم از همهمهها دور بشوم، هوای تازه نفس بکشم، و کمی آب زلال بنوشم. میخواهم تنها بر لبهی سکویی قدیمی بنشینم، به صدای سکوت گوش بدهم، و یادم بیاید که هنوز، این دنیا زیباست …
خدا نمی خواست همه جا حضور داشته باشد
برای همین مادر را آفرید
I rather take the chance than wonder "what if".
ترجيح ميدم از فرصت هام استفاده كنم تا بعد بشينم فكر كنم اگه ميشد چى ميشد .
paeiz
عالی بود👏👏👏
مچکرم
آرش ( گروه لاله های سرخ )
👍🏼👍🏽👍🏾👍🏿
🍊 لینک
️🌷 #آرش1345