mina

در من زنی تنها زندگی می کند که هر شب ؛ دیوانه وار به سوگِ خاطراتش می.. بیشتر

mina
۳۴۰ پست
۳۶۱ دنبال‌کننده
۵,۸۳۱ امتیاز
زن، متاهل
۱۳۴۲/۱۱/۰۷
مهربون
فوق ديپلم
کارمند
دین اسلام
ايران، سمنان
زندگی با همسر و فرزند
سیگار نميکشم
وبلاگ نویسی

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
از قوی بودن خسته ام بابا
دلم یک شانه میخواهد
تکیه دهم به آن
و بی خیال همه دنیا
دلتنگی هایم را
روی شانه هایت ببارم
مشاهده ۱۱ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
قسمتم نیست ببینم رخ دلدار ولى . .


هر کجا هست بداند که خرابش شده ام... !
مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
اشتباهی شده ام عاشق چشمان شما، عفو کنید
یا پریشان شده ی موی پریشان شما، عفو کنید

دست من نیست که عاشق شده احساساتم
اینکه چشمم شده گریان شما، عفو کنید

جان من چیست که قربانی عشقی باشد؟
جان صد طایفه قربان شما، عفو کنید

من کی ام شعر بگویم، بکنم وصفِ شما؟
همه عمر شدم گرچه غزلخوان شما، عفو کنید

این چه ذکریست که جاری شده بر رود لبم؟
کفر من له شده ی صولت ایمان شما، عفو کنید

من کجا میل پریدن ز هواتان بکنم؟
بند بند نفسم بسته به زندان شما، عفو کنید

گرچه هی گفتم و گفتم که چه چشمی دارید
اشتباهی شده ام عاشق چشمان شما، عفو کنید


هدی به نژاد ( شمیم )
بازنشر کرده است.
جای تو خالیست
در تنهایی هایی که مرا
تا عمیق ترین دره های بی قراری می کشانند

جای تو خالی ست
در سردترین شبهایی
که لبخند های مهربانی را به تبعید می برند

جای تو خالی ست
در دریغ نا مکرری
که به پایان رسیدن را فریاد می کنند .

جای تو خالی ست
در هر آن نا کجایی که منم ...
بازنشر کرده است.
.
خاطراتی ڪہ
آدم‌هایش رفتہ‌‌اند دردناڪند،
ولی خاطراتی ڪہ
آدم‌هایش حضور دارند
اما شبیہ ڪَذشتہ نیستند بہ مراتب دردناڪ‌ترند...!!

‌گارسیامارڪز

࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
.

صبح ها
تو ڪـه
نباشی چشم ِ
دیدن آفتاب را هم ندارم....
مڪَـر روز هم بی خورشید
می شود.....؟
ڪــه من بی‌تو باشم
نڪَـاهت آفتاب ؏شـق من است
و چشمانت خورشید....
جانم بدون تو
صبح لطفی ندارد
و روز هم ڪـه دڪَـر
هیچ ندارد بی تو....!!


࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
.

قسم
میدهمت
به نڪَـاهِ خورشید
و ؏ـاشقانه هاے پاییز ماه....
به حرمتِ بیدارے آیینه‌ے ِ
صبح ، ڪـنار شبنم
نشسته بر سرخی ِ
شمعدانی، در امتدادِ
ڪـوچه‌ے انتظار ،
ڪــه بیایی
و بر چشمانِ
صبحِ من ،
سرمه‌اے بنوازے از ؏شـق و
بوسه تا بخیر شوند
ڪَلواژه‌ها در ردیفِ شـ؏ـرهایم..!!

 
࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─
مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم

سعدی
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...
  • سعید پازوکی

    مادرم می گفت دل دادن زیادش خوب نیست
    دست آدم نیست دل بستن به بعضی چیزها

  • mina

    مادرم می گفت دل دادن زیادش خوب نیست
    دست آدم نیست دل بستن به بعضی چیزها


    نفس مادر حق هر چی بگه باید به دیده منت گذاشت
    ولی امان از روزی که دلبسته کسی بشی دیگه نه گوشت می شنوه نه چشمات می بینه
    دل دیگه

بازنشر کرده است.
ماجرای دل دیوانه بگفتم به طبیب
که همه‌شب در چشم است به فکرت بازم

گفت از این نوع شکایت که تو داری سعدی
درد عشق است، ندانم که چه درمان سازم


سعدی
بازنشر کرده است.
در دلم احساس باران خورده دارم، می‌خری؟
یک گلستان من گلِ پژمرده دارم، می‌خری؟

در فراقش سوخت احساس نجیبم ای رفیق
توی سینه یک دلِ افسرده دارم، می‌خری؟

آری هر روز و شبم درگیر جنگ و ماتم است
صد شهید نوجوان بر گُرده دارم، می‌خری؟

نه نگفتم عاشقم ،ای دوست من وابسته‌ام
من هزاران شعر پیکان خورده دارم، می‌خری؟

کودکی از سر گذشته، بی خیال خاطرات
یک قلم، یک دفتر دل مرده دارم، می‌خری؟

گفتم از یاران هزاران زخم دارم یادگار
یک زمستان بغض سرماخورده دارم، می‌خری؟

عمر، کوتاه است آری درحد و اندازه نیست
من هزاران حسرت نشمرده دارم، می‌خری؟
بازنشر کرده است.
عشق گاهی مثل گل های خشک شده است
حتی با وجود اینکه گلبرگ‌ ها را
در حال کوچک شدن و تغییر رنگ نگاه می‌ کنی
نمی‌ توانی برای آن ها کاری انجام دهی
بازنشر کرده است.
در تمام سال های رفته بر ما، روزگار
شادمانی می خرید از ما و ماتم می فروخت

من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها
گل فروش ای کاش با آنها مرا هم می فروخت


فاضل نظری
بازنشر کرده است.
عشق گل سرخی ست
که به هم هدیه می‌ دهیم
بی آنکه به خشکیدنش بیاندیشیم
بازنشر کرده است.
شاخِه گلے سُرخ بودم
در زِمستانِ دنیایت
منتظرِ بهار و جان گرفتن از گرمیِ نگاهت!
خوابِ زمستانی ام را
با کولاک برفِ بی مهریت
پایان دادی
و من همان گلِ ظریف طَبعم
که در زمُختیِ این حادثه پژمرد!
به کوتاهیِ عمرم قسم
که در سَرم آرزوی بهار بود
امّا
ریشه هایم را
آن روز کِه دیدمت
به شاخه ها بَخشیده بُودم …
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
به چهل سالگی که میرسی

از رفتن آدم ها سوگواری نمی کنی

از نماندن ها از کج فهمی ها از ندیدن ها

به چهل سالگی که می رسی

سوگوار سادگی های خودت می شوی …
بازنشر کرده است.
هنوز هم همه کس منی



ای هیچ کس و هیچ کاره من



که وقتی اشک هایم پشت دستانت می چکد



تازه می فهمم که باید



با نیمه نمرده من


خویشاوندی نزدیکی داشته باشی