از قوی بودن خسته ام بابا
دلم یک شانه میخواهد
تکیه دهم به آن
و بی خیال همه دنیا
دلتنگی هایم را
روی شانه هایت ببارم
آدمهای کوچک به آدمهای بزرگ فکر می کنند
و آدمهای بزرگ به ایده ها.
من فقط به تو فکر می کنم، کوچک قشنگم!
اصلاً اگر فکر تو بگذارد،
ایده های زیادی در سر دارم.
اولیش اینکه...
دوباره عاشقت شوم.
#"عباس معروفی"
برخیزد امشب ناله ی ساز من
تا گوید شرح سوز و گداز من
باز امشب ساز نغمه سرا
تسکین بخشد سوز مرا
آرد بر لب راز و نیاز من
دل رنج هجران برده بسی
دارد شوق همنفسی
افتد امشب پرده ز راز من
بشنو از سازم ناله دارد از جدایی ها
به فغان آید از خودسری ها بی وفایی ها
به تو گوید ، که به مهرت ، دل من شود پایبند
به تحمّل ، مده پندم ، که اثر ندارد پند
تو می گفتی جدایی گر نباشد عشق می میرد ولی هرگز نمی گفتی
قانون جدایی نیز در خود منطقی دارد همه دارایی ام دوچشم بود
و کاروانی اشک که می کردم نثار مقدم راهت گاه رفتن
ولی آن شب چنان رفتی چنان تعجیل درتصمیم که از آن برکه ی قدس
فقط گودال خاموشی پر از زخم شکایت ماند
تو رفتی و اشارتهای رمز آلود مژگانم همه از گوشه ی چشم چپم
مایوس کوچیدند و اینک ای کلیم عشق ای تفسیر دلتنگی
شبی از دوردست جنگل حسرت
به نجوای دل انگیزی صدایم کن
که من از چنبر خواب فراموشی رها گردم
و با هرم دهانم شمع فریادی بدین مضموم بیفروزم :
بیا دست قشنگ مهربانت را عصایم کن که برخیزم
وشورانگیز شوق آلود به دامان شقایقها بیاویزم
هراسم نيست از عشق
دلم از عشق بيزاره
رفيقان نارفيقند و عزيزان قاصد حسرت
رفيقم، همدمم، درد سکوت و بُهت ديواره
در اين متروکه دنيا که ياری نيست
نشانی از کسی يا از دياری نيست
به عشقی جز خداوند اعتباری نيست
ياری نيست
ياری نيست
سنگ آهم را
نگاهم را
فرو کوبم به در يک بار ديگر
کعبه را پيچيده ام در مخمل سبز خيالت بار ديگر
ای بسيط آسمان
ای بلندای زمان
با تو من بشناختم معنای هستی و صفا را
مشق هر شب می کنم نام تُرا پروردگارا
هراسم نيست از عشق
دلم از عشق بيزاره
رفيقان نارفيقند و عزيزان قاصد حسرت
رفيقم همدمم درد سکوت و بهت ديواره
نام تمامي پرنده هايي را که در خواب ديدهام ، براي تو اينجا نوشتهام
نام تمامي آنهايي را که دوست داشتهام
نام تمامي شعرهاي خوبي را که خواندهام
و دستهايي را که فشردهام
نام تمامي گلها را در يک گلدان آبي ، براي تو در اينجا نوشتهام
وقتي که ميگذري از اينجا
يک لحظه زير پايت را نگاه کن
من نام پاهايت را براي تو در اينجا نوشتهام
و بازوهايت را ، وقتي که عشق را و پروانه را پل ميشوند
و کفترها را در خويش مي فشرند
براي تو در اينجا نوشته ام
مرا ببخش ، من سالهاست دور ماندهام از تو
اما هميشه ، هر چه در همه جا ، در شب يا روز ديده ام
و هر که را بوسيدهام ، براي تو در اينجا نوشتهام
تنها براي تو در اينجا نوشته ام
در دوردستي و با دلبستگي
من سالهاست دور ماندهام از تو
و ميروم که بخوابم
من پرده را کنار زدم
حالا تو با خيال راحت پروانهوار در باغ گردش کن
من بالهاي پروانه ها را هم با رنگهاي تازه ، براي تو در اينجا نوشتهام
رضا براهنی
وقتي حواست نيست
زيباتريني
وقتي حواست هست
فقط زيبايي
حالا حواست هست ؟
وقتي حواست نيست
در من مانده اي
وقتي حواست هست
با من مانده اي
حالا حواست هست ؟
وقتي حواست هست
به خاطره راه مي دهي
وقتي حواست نيست
به راه خاطره مي دهي
حالا حواست هست ؟
از تو به تو مي گريزم
و حواسم نيست
که تيرگي در من است
از دور مي آيم
نزديک مي شوم
و حواسم نيست
که نزديکي دور است
تنهايي ات غم آور است
و حواسم نيست
که نگاهت به تنهايي ام نيست
ميان حواست
و بي حواسي ات
خط لرزاني ست
حواس من
به راهي رسيده ام
که ديرزماني ست از آن گذشته اي
و حواسم نيست
که عمري ست در راهم
در آستان هزار در به انتظار توام
و حواسم نيست
که تني هزار پاره دارم
نرم مي بارم
بر چتري بي عاشق
و حواسم نيست
که جاي ديگر سيل مي شوم
سعيد عقيقي
اگر روزی انسان در کوپه درجه یک مسافرت کند و ادبیات در واگن بار. کار دنیا به سر آمده!
در آيه هاي من
چشم هاي زيباي تو
ناپيداست
در آيه هاي من
پيچ و تاب اندامت ناپيداست
در آيه هاي من
صداي مهربانت
با پرنده ها به تابستان کوچ کرده
و برف
اين برف و اين آسمان شگرف
روي خاطره هاي تو را
سفيد مي کنند
عباس معروفی
جای تو خالیست
در تنهایی هایی که مرا
تا عمیق ترین دره های بی قراری می کشانند
جای تو خالی ست
در سردترین شبهایی
که لبخند های مهربانی را به تبعید می برند
جای تو خالی ست
در دریغ نا مکرری
که به پایان رسیدن را فریاد می کنند .
جای تو خالی ست
در هر آن نا کجایی که منم ...
و
۱ کاربر دیگر
بازنشر کردهاند.
ﺯﻣﺎﻥ ﭼﻴﺰ ﻋﺠﻴﺒﺴﺖ …
ﻣﻴﺪﻭﺩ …
ﺟﻠﻮ ﻣﻴﺮﻭﺩ..
ﻭﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﻰ ﺗﺮﻳﻦ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻯ ﺯﻧﺪﮔﻴﺖ ﺭﺍ ﻳﺎ ﻛﻬﻨﻪ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻳﺎ ﻋﻮﺽ !!
ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﻳﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻳﺎ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺸﺎﻥ ﻣﺸﺨﺺ ﻣﻴﺸﻮﺩ !!!
ﺯﻣﺎﻥ ﺩﻳﺮ ﻳﺎ ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺛﺎﺑﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻛﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪﻧﻰ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻛﺪﺍﻣﺸﺎﻥ
ﺭﻓﺘﻨﻰ !!!
ﻣﻦ ﺩﻋﺎ ﻣﻴﻜﻨﻢ
ﺯﻣﺎﻥ ﺑﮕﺬﺭﺩ ﻭ ﺩﻧﻴﺎ ﭘﺮ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻯ ﻭﺍﻗﻌﻰ ….
ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻯ ﻛﻪ ﻧﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻛﻨﺪ ﻧﻪ ﺯﻣﻴﻦ !
در میان باور همه که کوچه های عشق خالی از تک درخت های عاشق است،
من درختی یافته ام که هر روز بر روی پیکره اش مشق عشق با نوک مهر می زنم،
در میان باور همه که می گویند اگر از عشق بگویی سکوتی مبهم تو را قورت خواهد داد،
ولی من با فریاد عشق در میان این کوچه باغ پر هیاهو فریاد زدم،
فریاد زدم که دوستت دارم ای ستاره همیشه مهتابی من،
ای دوست ...
چرا که در این کوچه ها تنها پروانه ها قدم می گذارند
که رقص شاپرکها را به وادی عشق تنها به عشق هایی مثل تو تقدیم کنند.
...
mina
پدر بی تکرار است بی تکرار
بله همینطور
mina
زنده باشی مینا خانم
ممنون پاینده باشید