ahmad
۷۳۱ پست
۱۳۷ دنبال‌کننده
۵,۱۷۳ امتیاز
مرد، مجرد
زير ديپلم
ايران، البرز
سیگار نميکشم
گرایش سیاسی ندارم

تصاویر اخیر

روزی حاکمی به وزیرش گفت:امروز بگو بهترین قسمت گوسفند را برایم کباب کنند و بیاورند.

وزیر دستور داد خوراک زبان آوردند.
چند روز بعد حاکم به وزیر گفت:امروز می‌خواهم بدترین قسمت گوسفند را برایم بیاوری
و وزیر دستور داد باز هم خوراک زبان آوردند.
حاکم با تعجب گفت:
یک روز از تو بهترین خواستم و یک روز بدترین، هر دو روز را زبان برایم آوردی چرا؟؟؟
وزیر گفت: "قربان بهترین دوست برای انسان زبان اوست و بدترین دشمن نیز باز هم زبان اوست"

حواسمان باشد که:
ﺑﺎ
"ﺯباﻥ "می‌شود ﻣﺴﺨﺮﻩ کرد
ﺑﺎﺯباﻥ می‌شود ﺍﯾﺮﺍﺩﮔﺮﻓﺖ
با
ﺯباﻥ می‌شود ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ
ﺑﺎﺯباﻥ می‌شود ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺖ
با
ﺯباﻥ می‌شود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ
ﺑﺎﺯباﻥ می‌شود ﺁﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩ
ﺑﺎ
ﺯباﻥ می‌شود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ
ﺑﺎﺯباﻥ می‌شود جدایی انداخت
با
زبان می‌شود آتش زد با
زبان می‌شود آتش راخاموش کرد

حواسمان به زبانمان باشد
پرستار کشیک شب . . .
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...
بدون شــــــــــــــــــــــــــــــــــرح . . .
میگویند روزی  مولانا از کنار مسجدی رد میشد و دید عده ای دست به دعا برداشته اند و میگویند خدایا کافران را بکش

مولانا از کنار مسجد رد شد و رفت تا به کلیسایی رسید و دید در آنجا هم عده ای دست به آسمان برداشته اند و میگویند خدایا کافران رابکش

مولانا رفت تا به در میخانه رسید دید در آنجا خم ها رو به هم میزنند  و میگویند بزن بسلامتی...

سپس فرمود: من آنموقع بود که دیدم دین مستی بهترین دین است که جز سلامتی دیگران آرزویی ندارند...

آنجا بود که سرود:
"پرستش به مستیست در کیش مهر
برون اند زین حلقه هوشیارها
من خودم را با اراده ى آهنين تو
در تاراج تاراى قلب ها خواهم كاشت
جهانى جديد شكل خواهد گرفت فردايى...
جهانى سرشار از شادى زيتون زار و جنگل هاى بلوط
كه باد در آن پيچيده باشد خندان و رقصان
مثل گلِ سرخ خنده هات و رقص گونه هات...
بازنشر کرده است.
عطار نیشابوری:

جملگی در حكم سه پروانه‌ایم
در جهان عاشقان افسانه‌ایم

اولی خود را به شمع نزدیك كرد
گفت : آی من یافتم معنای عشق

دومی نزدیك شعله بال زد
گفت : حال من سوختم در سوز عشق

سومی خود داخل آتش فكند
آری آری این بود معنای عشق
بازنشر کرده است.
تنهاییم را پنهان می کنم...
در " نوشته هایم " درد دلم را...
در " دلم " دلتنگی ام را...
در " سکوتم " حرف های نگفته ام را...
در " لبخندم " غصه هایم را...
" دل " من.........
                چه خردساااااال است...!!!
ساده می نگرد..!!
     ساده می خندد..!!
          ساده می پوشد..!!
                ساده می گرید..!!
" دل " من.........
از تبار دیوارهای کاهگلی است...!!!
ساده می افتد..!!
     ساده می شکند..!!
             ساده می میرد..!!
                     "" خیلی ساده..
زندگی نمایشی است که هیچ تمرینی بر آن وجود ندارد،
پس آواز بخوان، اشک بریز، برقص و بخند
و با تمام وجود زندگی کن
قبل از آنکه نمایش تو بدون هیچ تشویقی به پایان رسد ..

رهروِ منزلِ‌ عشقیم‌ و زِ سرحَدّ عدم
تا به‌ اقلیمِ‌ وجود، این‌همه‌ راه‌ آمده‌ایم
حیران شدم در کار تو،
درمانده از رفتار تو...

هم می گشایی پای را،
هم قفل و بستم می کنی

آتش زدی کاشانه را،
بردی دل دیوانه را...

هم شاد شادم ای صنم،
هم غم پرستم می کنی
بازنشر کرده است.
دکتر کاتوزیان چه زیبا گفت :

یادمان باشد با شکستن پای دیگران
ما بهتر راه نخواهیم رفت !
یادمان باشد با شکستن دل دیگران
ما خوشبخت تر نمی شویم !
کاش بدانیم اگر دلیل اشک کسی شویم
دیگر با او طرف نیستیم
باخدای او طرف هستیم . . .
دنیای ما...
پر است از
دست هایی که
خسته نمی شوند
از نگه داشتن نقابها...!


فرانتس کافکا
دلمان خوش است
که . . . مینویسیم! . . .
و دیگــران . . . می خـواننــد! . . .
و عــده ای . . . می گـوینــد ؛
«مثل همیشه عالی ، لایک » !
و بعضــی . . . اشـک می ریــزند . . .
و بعضــی . . . مـی خنــدنـد . . .
دلمــان . . . خـوش اســت!
به . . . لــذت هــای کــوتـاه . . .
به . . . دروغ هــایی که . . .
از راســت بـودن . . . قشنــگ تـرند! . . .
به . . . اینکــه کســی برایمــان . . . دل بســوزاند! . . .
یـا کســی . . . عاشقمــان شــود! . . .
با ارسال صورََتــَکی . . . دل می بنــدیـم! . . .
دلمــان . . . خـوش می شــود! . . .
به . . . بـرآوردن خـواهشــی .‌ . .
و . . . چشــیدن لـذّتـی . . .
و . . . وقــتی چیـــزی مـطابـق مــیل مــا نبــود!
چقـــدر راحـت . . . لـَگــَـد می زنیـــم!
و چــه ســــاده . . . می شـِکــَـنیم!
و چه ساده . . . عشق را فراموش می کنیم!
و دلمان . . . خوش است . . .
به . . . عادت کردن های مَجازی!
اگر روزی . . .
خبری از . . . مَجازی هایمان نباشد!
انگار . . . چیزی . . .
و یا کسی را . . .
گم کرده ایم!

《 مَجازی من . .
لطفی کن . . .
همیشه . . .
بااااااش 》 . . .
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
تست هوش

اگر شما فکر می کنید که جزو افراد باهوش هسیتید بگویید اشبتاه در کجاست؟ ؟ ؟
۱۲۳۴۵۶۷۸
۱۲۳۴۵۶۷۸
.
یعنی الان شما روی این موضوع تمرکز کردید !؟
من نگفتم که اشبتاه در اعداد است !!!

کلمه هستید ''هسیتید'' و کلمه اشتباه ''اشبتاه'' نوشته شده بود!!

پس بهتر نیست برگردیم از اول راهمنایی بخونیم؟؟؟؟!!!

حتی کمله راهنمایی رو هم اشتباه خوندی !!

پس بهتره برگردیم اول دبستان چون کلمه ''کمله'' رو هم اشتباه خوندی !!

پس برگردیم از مهد کودک بخونیم !

.
حتی کلمه مهد کودک هم اشتباه بود !!

چرابرگشتی بالارو نگاه کردی؟؟!

بزار زنگ بزنم یبمارستان روانی ها

کلمه بیمارستان هم اشتباهی بود؟؟!!

الوووووو اروژانس یکی بیاد اینارو ببرهههههههه !!
.
.

هههههههههه حتی نمتیونی کلمه اورژانس رو بخونی.
دیدی "نمیتونی" رو هم درست نخوندی !

من دیگه حرفی ندارم...
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
  • ahmad

    کتنرل اعصاب بتهرین درمان است جاا فحششش داره خداییی یا نه 😂😂😂😐😐😐 اعصابم خورد شد 😂😂😂😐

    کتنرل اعصاب بتهرین درمان است
    باز هم اشبتاه خوندی( بجای کنترل، کتنرل نوشته شده و بجای بهترین، بتهرین نوشته شده)

  • Hanie

    خدایا صبر بده😂

حکایت

مردی نابینا زیر درختی نشسته بود!
پادشاهی نزد او آمد، ادای احترام کرد و گفت:
قربان، از چه راهی میتوان به پایتخت رفت؟
پس از او نخست وزیر همین پادشاه نزد مرد نابینا آمد و بدون ادای احترام گفت:
آقا، راهی که به پایتخت می رود کدام است؟
‌ سپس مردی عادی نزد نابینا آمد، ضربه ای به سر او زد و پرسید:‌‌
احمق،‌راهی که به پایتخت می رود کدامست؟
هنگامی که همه آنها مرد نابینا را ترک کردند، او شروع به خندیدن کرد.
مرد دیگری که کنار نابینا نشسته بود، از او پرسید:
به چه می خندی؟
نابینا پاسخ داد: اولین مردی که از من سوال کرد، پادشاه بود.
مرد دوم نخست وزیر او بود
و مرد سوم فقط یک نگهبان ساده بود.
مرد با تعجب از نابینا پرسید:
چگونه متوجه شدی؟ مگر تو نابینا نیستی؟
نابینا پاسخ داد:
فرق است میان آنها … پادشاه از بزرگی خود اطمینان داشت و به همین دلیل ادای احترام کرد…
ولی نگهبان به قدری از حقارت خود رنج می برد که حتی مرا کتک زد.

طرز رفتار هر کس نشانه شخصیت اوست!
بازنشر کرده است.
از همان زمان که "نامه" های بلند بالا شد "پیامک"، "پیامک" شد "استیکر"

🔸از همان زمان که "چای کیسه ای" را به "چایی لاهیجان" دیر دم خودمان ترجیح دادیم!

🔹از همان زمان که "فست فود" جای ساعتها "قل قل قرمه سبزی" روی "اجاق گاز" مان را گرفت!

🔸از همان زمان که "همه فصل" همه "میوه" ای در اختیارمان بود و یک فصل "انتظار" نکشیدیم تا میوه ی "نوبرانه" مان برسد!
همه چیز باید دم دستمان باشد حتی اگر فصلش نرسیده باشد!

🔹از وقتی هر چیز را "سریع" خواستیم!
از وقتی هرچیز را "آسان" به دست آوردیم!
و اگر آسان بدست نیامدنی بود "رهایش" کردیم،

"صبر" و "انتظار" برایمان کسالت آور و بی معنی شد و حال دلمون دگرگون و آشفته . . .