از قوی بودن خسته ام بابا
دلم یک شانه میخواهد
تکیه دهم به آن
و بی خیال همه دنیا
دلتنگی هایم را
روی شانه هایت ببارم
♥️🍃
قدیما حال دلمون بهتربود
آب دوغ خیار و اشکنه لاکچری ترین غذابود.
واقعا چی شد کـه همه چی اینجوری عوض شد...
چی شدکه فقط بـه فکر این هستیم کـه لاکچری وخاص بـه نظر بیاییم
برای هم کلاس بزاریم ویادمون بره کـه بین این همه ی رنگ،
یه رنگی قشنگ ترین رنگ دنیاست....
✨
دلم کمی مادربزرگ میخواهد
با لباس گل گلی🌸
و دستهای مهربانِ حنا زده
و لبخندی که خلاصهی
تمام خوشبختیهای جهان است...🍃
دلم کمی عشق میخواهد
میشودیک فنجان چای مهمانم کنی؟☕️
میخواهم
بهترین خاطراتمرا
روی کاغذی سپیدی بنویسم
سپید
به پاکیِ دست هایِ همیشه
تَر و خشکِ مادرم
با تمیزیِ قالیچه هایی که میشُست
که در ظهر هایِ تابستانه رویِ آن مینشستیم گل یا پوچ و مارپله
یادر حیاط وسطی وهفت سنگ
به نورِ آفتابِ سوزان
بی آنکه دانه های درشتِ غرق
روی پیشانی مان
مانع شادیمان باشند
میخواهم بنویسم روی کاغذی سپید
به سپیدیِ
دستهایِ پینه بسته یِ پدر که هندوانه ی قرمزی را با دستهای خسته اما پُرمِهرَش بُرِش میدادهمراهِ تکه ای نان باپنیر....
هرچه بودونبود ،داشتیم ونداشتیم آخر به شبانه سَر میکردیم
خواب های سیاه وسفید
اما شیرین
می خواهم
روی کاغذی سپید بنویسم
به سپیدیِ گوله های برف
در زمستانهایِ سخت ،سردوطولانی
آنچنان که سقف خانه ها یمان
نم میداد
بی آنکه از سرماخوردگی بترسیم،
آنچنان که با آن
سوزش، سرما و بارشِ تند آسمان میتوانستیم
یک آدم برفی باهویج ،شال گردن وکلاه درست کنیم
بی آنکه سردمان شود
بی آنکه هراس داشته باشیم از پایانسلطنت آن تا غروب خورشید
آسمان گوله گوله روزها در پی هم میبارید
و آدم برفی روزهای بیشتری در پشت بام خانه هابا دوربینهای عکاسی
برایمان ...
چقدر ثانیه ها آرام سپری می شوند
وقتی فکر من
پُرِ از با تو بودن است
اما !
شبها را بی تو سپری می کنم .
چقدر ثانیه ها آرام سپری می شوند
وقتی تنها دلخوشی ِ من
خاطرات لحظه های کنار تو بودن است
اما
روزها را بی تو شب می کنم .
*
در خیال می بینم
یک شب سرد،
که گرمای دستهایمان را ربوده است
نزدیک یک آتش پر جوش
کنار گوشم،
شعرهایم را برایم زمزمه میکنی
و من
خیره به آسمان
در فکر توام
ماندنِ در این خیال را
آرزو می کنم...
.
یڪ روز
خودم را خواهم بخشید
از آسیبی ڪه به خویش روا داشتم.
از آسیبی ڪه اجازه دادم
دیڪَران بر من روا دارند ،
و چنان محڪم
خویش را در آغوش خواهم ڪشید
ڪه هرڪَز ترڪِ خود نڪنم ...!!
࿐ྀུ༅࿇༅═┅─
اڪَر تو را
به سازے تشبیه ڪنم
نت به نت ملودے آرامبخشی هستی
ڪه ڪوڪ میشود
تپش به تپش قلبم با نواےِ
ساز خوش آهنڪَت......
طنین حضورت ڪافیست
در ثانیههاے...''ناڪوڪم"... !!
نامه های غسان کنفانی به غاده السمان
غسان کنفانی میگوید : ترسویی
میخواهی میانه باشی
نه دوستم داری و نه نبودم را میخواهی
غادة السمان پاسخ می دهد : چرا که آموختم کاملا به تو آمیخته نباشم
که دچارم شوی
و از تو کاملا دور نباشم که فراموشم کنی
هل لديك حبيب؟
لا
لمن تكتب؟
لنفسي
لنفسك! كلام الحب؟
نفسي تستحق الحب اكثر مما يفعلون
معشوقی داری؟
نه
برای كه می نويسی؟
برای خودم
برای خودت! حرف عاشقانه؟
خودم بيشتر از ديگران استحقاقش را دارد
یک نامه ام، بدون شروع و بــــدون نام
امــروز هـم مطابق معمـــــول ناتمــــام
خوش كرده ام كنارتو دل وا كنم كمی
همسایه ی همیشه ی ناآشنا ؛ سلام
از حال و روز خود كه بگویم، حكایتی است
بـی صفحه زندگانــی بـی روح و كم دوام
جــویای حـــال از قلــم افتاده هـــا مباش
ایام خوش خیالی و بی حالی ات،به كام!
دردی دوا نمی كنــد از متن تشــنه ام
چیزی شبیه یک دل در حــال انهــــدام
در پیشگــاه روشــن آییــنه می زنـــم
جامی به افتخــــار تو با بــاد روی بــام
باشد برای بعد اگــــر حرف دیگری است
تا قصه ای دوباره از این دست، والسلام!
mina
پدر بی تکرار است بی تکرار
بله همینطور
mina
زنده باشی مینا خانم
ممنون پاینده باشید