mina

در من زنی تنها زندگی می کند که هر شب ؛ دیوانه وار به سوگِ خاطراتش می.. بیشتر

mina
۳۴۰ پست
۳۶۱ دنبال‌کننده
۵,۸۳۱ امتیاز
زن، متاهل
۱۳۴۲/۱۱/۰۷
مهربون
فوق ديپلم
کارمند
دین اسلام
ايران، سمنان
زندگی با همسر و فرزند
سیگار نميکشم
وبلاگ نویسی

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
از قوی بودن خسته ام بابا
دلم یک شانه میخواهد
تکیه دهم به آن
و بی خیال همه دنیا
دلتنگی هایم را
روی شانه هایت ببارم
مشاهده ۱۱ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
گفته بودے ڪه تـو هم حال مـرا میفهمی؛
   تلخی قصه ےِ هر فال مـرا میفهمی؛
بغض گیـرڪرده ےِ در آه مـرا میفهمی؛
خستـه ام خستـه تر از خستـه ،
          مـرا میفهمی؟؟


࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─
بازنشر کرده است.
ظهر شد
صدای اذان خیالِ چشمانت
طنین انداز می‌شود
بر مناره قلبم
حی علی خیر العمل
اقامه میکنم نمازی
قنوتش را پر می کنم‌
از نیاز تو
می شود ذکر لبانم‌
به تسبیح دلدادگی
خواستن تو
در بی کران ایمانم‌
  • ღمهدیارღ

    تشکر و تقدیر برای شماست که
    همواره لطفتان رابه من ارزانی داشتید.
    مرسی که بهم سر می زنی دوست خوبم
    لینک

  • mina

    تشکر و تقدیر برای شماست که
    همواره لطفتان رابه من ارزانی داشتید.
    مرسی که بهم سر می زنی دوست خوبم
    لینک


بازنشر کرده است.
امیدی بر جماعت نیست، می‌خواهم رها باشم
اگر بی انتها هم نیستم بی ابتدا باشم

چه می شد بین مردم رد شوی آرام و نامرئی
که مدتهاست میخواهم فقط یک شب خدا باشم

اگر یک بار دیگر فرصتی باشد که تا دنیا -
بیایم دوست دارم تا قیامت در کما باشم

خیابانها پر از دلدار و معشوقان سر در گم
ولی کو آنکه پیشش میتوانم بی ریا باشم؟

کسی باید بیاید مثل من باشد، خودم باشد
که با او جای لفظ مضحک من یا تو، ما باشم

یکی باشد که بعد از سالها نزدیک او بودن
به غافلگیر کردنهای نابش آشنا باشم

دلم یک دوست میخواهد که اوقاتی که دلتنگم
بگوید خانه را ول کن بگو من کی، کجا باشم؟
مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
گاهی باران

همه دغدغه اش باغچه نیست

گاهی از غصه تنها شدنش می بارد
بازنشر کرده است.
میگفت: آدم متعلق به جایی که به دنیا
اومده و بزرگ شده نیست؛

آدم حتی متعلق به جایی که خوشحال یا
غمگین بوده هم نیست؛

آدم متعلق به اونجاییه که دلش میخواد
باشه ولی نیست ...
بازنشر کرده است.
کاش باران بودم
و غم پنجره را می‌شستم

و به هر کس که پس پنجره غمگین مانده
از سر عشق ندا می دادم

پاک کن پنجره از دلتنگی
که هوا دلخواه است

گوش کن باران را
که پیامی دارد

دست از غم بردار
زندگی کوتاه است

باز کن پنجره را
روز نو در راه است ...
بازنشر کرده است.
می خواهم به اتفاقاتِ خوبِ نیفتاده
اعتماد کنم
و ایمان داشته باشم که یکی از همین
روزها خواهند افتاد

درست لابلای مشغله هایی که از سر و
کولِ روزمرگی هایم بالا می روند ،

در دلِ نگرانی هایی که حوالیِ باورهایِ
من ، جا خوش کرده اند،

و در اعماقِ خستگی هایِ مفرط و
تکراری ام …

اتفاقاتِ خوب ، خواهند افتاد

و من دوباره شبیهِ کودکی ام ؛

لبخند خواهم زد …
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
به مَن صُبح بخیر نگو
فَقط لبخند بزن
لبخندَت ،
تمام عُمرم را
بِخیر می کُند ...
بازنشر کرده است.
هر آدمی به یه نفر احتیاج داره
که مثل بقیه نباشه
وگرنه دنیا پر از بقیه‌ست...
مشاهده ۸ دیدگاه ارسالی ...
  • محسن

    بنده رو شرمنده می کنید

    خواهش میکنم ،،مطالب عالیند🙏🌷دشمنتون شرمنده

  • mina

    خواهش میکنم ،،مطالب عالیند🙏🌷دشمنتون شرمنده

    نظر لطف شماست

بازنشر کرده است.
ما پر از درد و دلیم

اما توان شرح نیست... 🥀
مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
  • محسن

    حال دلتون خوب خوب...😊

  • mina

    حال دلتون خوب خوب...😊

    ممنون از حضورتون دیدگاههای زیباتون و لطف و محبتتون همچنین برای شما دوست عزیز وگرامی

بازنشر کرده است.
واقعیت این است که تَهِ تهَش
همه ی ما دلِمان برای "کودکی"
تنگ می‌شود
که خودمان بود!

جسور و بی پروا،
شلوغ و پر سر و صدا شاید هم آرام...
اما سر زنده و بیخیال!

کودکی که در لحظه زندگی می‌کرد؛
اگر قهر می‌کرد قهرش تا قیامتی بود
که زود از راه می‌رسید!

وسطِ گریه هایش می‌خندید
و از همه مهم‌تر با خیالی راحت، می‌خوابید!

من این بار عجیب دلم کودکی را می‌خواهد
که از من بسیار دور است... 🕊🍂
بازنشر کرده است.
چون مراد دل و جانم، تویی از هردو جهان
از تو دل برنکنم، تا دل و جان است مرا
بازنشر کرده است.
بعضی روزها ؛
دلم می خواهد پنجره را باز کنم ، لطافتِ بِکرِ ابرها را با لبخندهایِ از تهِ دلم هم بزنم ، چشمانم را ببندم و تصمیم هایِ خوب بگیرم ...
بعضی روزها ، از همان گرگ و میشِ صبحش ، حالِ من خوب است ...
آن قدر خوب ؛
که مادرم برایم اسپند دود می کند ،
و همه ی گنجشک هایِ رو به روی پنجره ؛
"کور" می شوند ...


مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.


صبح همان مهربانی نگاه توست
و چشمهـایی کـه
سروده های دلـم را
جـاری می کنــد،
صبـح تنها با تو صبـح میشود...
بازنشر کرده است.
🍃

مادربزرگم عادت داشت هر روز، حیاطِ خانه را آب پاشی کند ..

و من می‌مردم از بویِ تندِ کاهگلی که فضای خانه را پر می‌کرد..
.🌱
مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...