واقعیت این است که تَهِ تهَش
همه ی ما دلِمان برای "کودکی"
تنگ میشود
که خودمان بود!
جسور و بی پروا،
شلوغ و پر سر و صدا شاید هم آرام...
اما سر زنده و بیخیال!
کودکی که در لحظه زندگی میکرد؛
اگر قهر میکرد قهرش تا قیامتی بود
که زود از راه میرسید!
وسطِ گریه هایش میخندید
و از همه مهمتر با خیالی راحت، میخوابید!
من این بار عجیب دلم کودکی را میخواهد
که از من بسیار دور است... 🕊🍂