تو بزرگی مثل اون لحظه که بارون میزنه
تو همون خونی که هر لحظه تو رگهای منه
تو مثل خواب گل سرخی لطیفی مثل خواب
من همونم که اگه بی تو باشه جون میکنه
من نیازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوست دارم شنیدنه
وقتی که برگی رو زمین میفته
حس می کنم گریه بی صداشو
حس می کنم چی می گذره تو قلبش
وقتی می بینه مرگ لحظه هاشو
آخه منم یه برگ خشک و زردم
که بی صدا یه عمره گریه کردم
آخه منم یه برگ خشک و زردم
که بی صدا یه عمره گریه کردم
جان من کجایی کجایی ؟
که بی تو دل شکسته ام
سر به زانوی غم نهادم
بگوشه ای نشسته ام
اتشم بجانو خموشم چونای مانده از نوا
مانده با نگاهی ب راهی ک میرود ب ناکجا
داود
Alireza