.five

علت اصلی نامگذاری گروه برگرفته از ایده ی مهندس شرکت تویوتا است .. بیشتر

.five
گوناگون
۱,۲۷۸ پست
۳۶ مشترک
۱۸ پسند
عمومی

رتبه گروه

مبنای تعداد کاربر رتبه ۸۵
مبنای تعداد هوادار رتبه ۸۳
مبنای تعداد ارسال رتبه ۴۷
بازنشر کرده است.
.
وقتی از دردی که باید بکشی فرار میکنی
حلِ اون درد رو به بچه‌ت واگذار میکنی.

مطمئنم اگه نگاه کنین یه مورد اینطوری، توی خانوادتون میبینین.
یادتون باشه که یه جایی این چرخه باید قطع بشه.

نترس از سفرها که یار تو هستم
نترس از خطرها کنار تو هستمღღ
نترس از زمانه که بی اعتبار است
که هر لحظه من اعتبار تو هستمღღ
کنار تو هستم که یار تو هستم
که بیش از خودت بی قرار تو هستمღღ
کنار تو هستم که یار تو هستم
که بیش از خودت بی قرار تو هستمღღ
چه با هم چه تنها چه حالا چه فردا
چه در آسمان چه خاک و چه دریاღღ
اگر سبز و شادی اگر زرد و غمگین
اگر گرم و سرشار اگر سرد و مسکینღღ
کنار تو هستم که یار تو هستم
که بیش از خودت بی قرار تو هستم
: ظاهر که نداشته باشى اصلاً به مرحله‌اى كه باطن رو نشون بدى نمیرسه

آه ای خدای من
سنتور میزنی و دلم آب می شود!
قلبم اسیر حلقه ی مضراب می شود!

ترکیبِ ضرب های دلم، با صدای ساز
غوغای همنوازی دُرّاب می شود ....

دستم به رسم ضرب گرفتن کنار تو _
از اشتیاق ، طفلکِ بی تاب می شود!
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...
  • ☆Zohre

    سلام فاطمه جانم شبت بخیر گلم . اگه بخاطر سنتور که خاصیتش دلبریه. ممنونم ازبابت خوش سلیقه خطاب کردنت

  • ☆Zohre

    نرگس جان موسیقی با جان آدم ها عجین شده و کسی نمیتونه منکربشه . عشق در روح انسان ها دمیده شده

ازش پرسیدم آرامش الانت رو مدیون چی هستی؟!
گفت:«نه وقت برای غصه خوردن برای گذشتم رو دارم، نه حوصله برای ترس از آینده، هرچی شده حتما باید میشده!هرچی هم قراره بشه،میشه! ترجیح میدم فقط زندگی کنم فقط زندگی! همین.»😊🌷🌸
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من
کوبی زمین من به سر آسمان من

درمان نخواستم ز تو من درد خواستم
یک درد ماندگار! بلایت به جان من

می سوزم از تبی که دماسنج عشق را
از هرم خود گداخته زیر زبان من

تشخیص درد من به دل خود حواله کن
آه ای طبیب درد فروش جوان من

نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من

گفتی : غریب شهر منی این چه غربت است
کاین شهر از تو می شنود داستان من
قصه ظهر جمعه ...
قصه زهره جمعه..
لبت نه گوید پیداست می گوید دلت آری
که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری
دلت می آید آیا از زبانی این همه شیرین
تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان آری؟
نمی رنجم اگر باور نداری عشق نابم را
که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیاری
چه می پرسی ضمیر شعرهایم کیست آنِ من
مبادا لحظه ای حتی مرا اینگونه پنداری
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
دیده را فایده آن است که دلبر بیند
ور نبیند چه بود فایده بینایی را

عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوست
یا غم دوست خورد یا غم رسوایی را
گفتی ببین

امشب ماه کامل است

و من دیدم

تو کامل تر بودی

ماه تر
  • ღمهدیارღ

    غم، هرگز عقب نمی‌نشیند مگر آن که به عقب برانی‌اش،
    نمی‌گریزد مگر آن که بگریزانی اش،
    آرام نمی‌گیرد مگر آن که بی‌رحمانه سرکوبش کنی
    سلام دوست عزیز
    امید وارم همیشه روزگار دلت شاد و بی غم
    لینک

تو خوابیده ای

آرام

و من پشت پلک تو

آنقدر می بارم

تا پنجره را باز کنی

و دست هایت را

زیر باران بگیری

و بخندي
کلمات را دود

یا آتش می خواهم

و آنها را به باد می سپارم

و سپس در عشق آنها

می گریم
دیدار را

پلکی زدیم

اما به سینه ام

یادش زعمر نوح نشان دارد

اولین نوشیدنی سال نو
با صندلهای حصیری به پا
سپیده دم