آخر این غصه
که روزی شاید
تو از من سفر کنی
مرا خواهد کشت....
بگذار سر به سینه من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که پیش ازین نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده سر در کمند را
بگذار سر به سینه من تا بگویمت
اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمری است در هوای تو از آشیان جداست
برای پَر پَر شدن اقاقی
برای بوسه های اتفاقی
توو این روزا که مثل شب سیاهه
منتظر نور کدوم چراغی؟؟
برای لحظه های بی قراری
ساعتای کشنده ی خماری
نئشه می کردی دلمو یه روزی
الان خزونیه کدوم بهاری؟
یه جای خوشگل قرمز توی سینمه که جاته
خودمونی به تو میگم دل دیوونه فداته
من یه معشوقه میخواستم مثل تو پیدا نکردم
خودمونی به تو میگم میشه دورتون بگردم؟
تقدیم به : سایه مهر استادم
من تو رو دوست دارمت قد چشمام به خدا
آره خب عشق منی بحث چشمات که جدا
عشقتو جار میزنم له له دیدار میزنم
عکستو توی اتاق روی دیوار میزنم
من تو رو دوست دارمت واسه دیوونگیات
تو بری محاله که مثل تو کسی بیاد
من به تو فکر میکنم هر دقیقه دو سه بار
زخمیه عشقِ دلم ، دوری از تو به کنار
واسه تو نوشتما.......
تقدیم به : سایه مهرِ استادم
گاهی اوقات مجبوریم بپذیریم
بعضی آدم ها
فقط می توانند در قلبمان بمانند
نه در زندگیمان
سورنا
خب نتیجه اخلاقی این مطلب چی میشه؟؟
جانا❤️
وقتی به کسی می گویی فقط مرا دوست داشته باش. باید شرایط دوست داشتنش را فراهم کرده باشی...یعنی او را بی نیاز از دوست داشتن های دیگران کنی...در یک کلام...باید بلدش باشی...