.five

علت اصلی نامگذاری گروه برگرفته از ایده ی مهندس شرکت تویوتا است .. بیشتر

.five
گوناگون
۱,۲۸۳ پست
۳۶ مشترک
۱۸ پسند
عمومی

رتبه گروه

مبنای تعداد کاربر رتبه ۸۵
مبنای تعداد هوادار رتبه ۸۵
مبنای تعداد ارسال رتبه ۴۷
بازنشر کرده است.
.
گفتی ببین

امشب ماه کامل است

و من دیدم

تو کامل تر بودی

ماه تر
  • ღمهدیارღ

    غم، هرگز عقب نمی‌نشیند مگر آن که به عقب برانی‌اش،
    نمی‌گریزد مگر آن که بگریزانی اش،
    آرام نمی‌گیرد مگر آن که بی‌رحمانه سرکوبش کنی
    سلام دوست عزیز
    امید وارم همیشه روزگار دلت شاد و بی غم
    لینک

تو خوابیده ای

آرام

و من پشت پلک تو

آنقدر می بارم

تا پنجره را باز کنی

و دست هایت را

زیر باران بگیری

و بخندي
کلمات را دود

یا آتش می خواهم

و آنها را به باد می سپارم

و سپس در عشق آنها

می گریم
دیدار را

پلکی زدیم

اما به سینه ام

یادش زعمر نوح نشان دارد

اولین نوشیدنی سال نو
با صندلهای حصیری به پا
سپیده دم
گرد یک دریاچه
سپیده دم را انتظار می کشند
هم شکارچی و هم مرغابی
بیگ‌محمد: هیچ وقت عاشق بوده‌ای ستار؟
ستار: عاشق زیاد دیده‌ام
بیگ‌محمد: راه و طریقش چه جور است عشق؟
ستار: من که نرفته‌ام برادر
بیگ‌محمد: آنها که رفته‌اند چی؟ آنها چی می‌گویند؟
ستار: آنها که تا به آخر رفته‌اند، برنگشته‌اند تا چیزی بگویند.

کلیدر
ﺩﻭﻟﺖ_آبادی
مشاهده ۱۶ دیدگاه ارسالی ...
  • ꧂زهرا ارشدسرای شادی꧁

    عالیه این کتاب اولین بار یه هفته ده جلدشو از کتابخونه
    گرفتم متصدیش گفت واقعا میخونید گفتم آره توصیه
    میکنم شما هم بخونید عالیه این کتاب
    ممنون از همشهری خوبم بابت پستای خوبش
    💐🙏💐

  • Bijan

    عالیه این کتاب اولین بار یه هفته ده جلدشو از کتابخونه
    گرفتم متصدیش گفت واقعا میخونید گفتم آره توصیه
    میکنم شما هم بخونید عالیه این کتاب
    ممنون از همشهری خوبم بابت پستای خوبش
    💐🙏💐


    ابنقدر تعریف و‌تمجید شنیدم که واجب ضد حتما بخونمش
    سفارش دادم احتمالا این هفته برسه
    مرسی از لطف حضورت همشهری گرامی
    ارادتمندم مهربان🙏🌼🌸🌺

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی

یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست

تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند

تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
بازنشر کرده است.
نمیشه یه چَک هم به جیبوتی بزنیم؟

من هنوز از قطع روابط اون دفعه‌ش دلخورم

قصه ما بسر رسید انرجی روزانه ماهم به پایان رسید
بسته خواهد ماند این در هم چنان تا جاودان

گرچه بر وی کوبه های مشتمان ، رگبار شد

زَهره ی سقراط با ما نیست رویاروی مرگ

ورنه جام روزگار از شوکران ، سرشار شد
پله ها پیش رویم ، یک به یک دیوار شد

زیر هر سقفی که رفتم ، بر سرم آوار شد

خرق عادت کردم اما بر علیه خویشتن :

تا به گرد گردنم پیچد ، عصایم مار شد

اژدهای خفته ای بود آن زمین استوار

زیر پایم ، ناگه از خواب قرون بیدار شد

مرغ دست آموز خوش خوان ، کرکسی شد لاشه خوار

و آن غزال خانگی ، برگشت و گرگی هار شد

گل فراموشی و هر گلبانگ خاموشی گرفت

بس که در گلشن شبیخون خزان ، تکرار شد

تا بیاویزد از اینان آرزوهای مرا

جا به جا در باغ ویران ، هر درختی ، دار شد

چه ها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم
طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
غلط میگفت خودرا کشتم و درمان خود کردم
مگو وقتی دل سد پاره ای بودت کجا بودی
کجا بردم ز راه دیدده در دامان خود کردم
ز سر بگذشت آب دیده اش از سر گذشت من
به هر کس شرح آب دیدۀ گریان خود کردم
ببخشید مجبورم پست دوم را قرآتر بفرستم اگه لازم بود گوش هاتون رو بگیرید

روزگاریست که سودایِ بتان دینِ من است

غمِ این کار نشاطِ دلِ غمگینِ من است

دیدنِ رویِ تو را دیدهٔ جان بین باید

وین کجا مرتبهٔ چشمِ جهان بینِ من است؟

یارِ من باش که زیبِ فلک و زینتِ دهر

از مه روی تو و اشکِ چو پروینِ من است

تا مرا عشقِ تو تعلیمِ سخن گفتن کرد

خلق را وردِ زبان، مدحت و تحسینِ من است

بنام خدا.
پست اول برای لال از دنیا نرفتن!

دولت فقر خدایا به من ارزانی دار

کاین کرامت سببِ حشمت و تمکینِ من است

واعظِ شَحنه شناس این عظمت گو مفروش

زان که منزلگهِ سلطان، دلِ مسکینِ من است

یا رب این کعبهٔ مقصود تماشاگه کیست؟

که مغیلانِ طریقش گل و نسرینِ من است

حافظ از حشمتِ پرویز دگر قصه مخوان

که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید

ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم

با کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستی