گفتی ببین
امشب ماه کامل است
و من دیدم
تو کامل تر بودی
ماه تر
تو خوابیده ای
آرام
و من پشت پلک تو
آنقدر می بارم
تا پنجره را باز کنی
و دست هایت را
زیر باران بگیری
و بخندي
کلمات را دود
یا آتش می خواهم
و آنها را به باد می سپارم
و سپس در عشق آنها
می گریم
دیدار را
پلکی زدیم
اما به سینه ام
یادش زعمر نوح نشان دارد
اولین نوشیدنی سال نو
با صندلهای حصیری به پا
سپیده دم
گرد یک دریاچه
سپیده دم را انتظار می کشند
هم شکارچی و هم مرغابی
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
بسته خواهد ماند این در هم چنان تا جاودان
گرچه بر وی کوبه های مشتمان ، رگبار شد
زَهره ی سقراط با ما نیست رویاروی مرگ
ورنه جام روزگار از شوکران ، سرشار شد
پله ها پیش رویم ، یک به یک دیوار شد
زیر هر سقفی که رفتم ، بر سرم آوار شد
خرق عادت کردم اما بر علیه خویشتن :
تا به گرد گردنم پیچد ، عصایم مار شد
اژدهای خفته ای بود آن زمین استوار
زیر پایم ، ناگه از خواب قرون بیدار شد
مرغ دست آموز خوش خوان ، کرکسی شد لاشه خوار
و آن غزال خانگی ، برگشت و گرگی هار شد
گل فراموشی و هر گلبانگ خاموشی گرفت
بس که در گلشن شبیخون خزان ، تکرار شد
تا بیاویزد از اینان آرزوهای مرا
جا به جا در باغ ویران ، هر درختی ، دار شد
چه ها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم
طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
غلط میگفت خودرا کشتم و درمان خود کردم
مگو وقتی دل سد پاره ای بودت کجا بودی
کجا بردم ز راه دیدده در دامان خود کردم
ز سر بگذشت آب دیده اش از سر گذشت من
به هر کس شرح آب دیدۀ گریان خود کردم
بنام خدا.
پست اول برای لال از دنیا نرفتن!
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
کاین کرامت سببِ حشمت و تمکینِ من است
واعظِ شَحنه شناس این عظمت گو مفروش
زان که منزلگهِ سلطان، دلِ مسکینِ من است
یا رب این کعبهٔ مقصود تماشاگه کیست؟
که مغیلانِ طریقش گل و نسرینِ من است
حافظ از حشمتِ پرویز دگر قصه مخوان
که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
با کافران چه کارت گر بت نمیپرستی
☆Zohre
عالی بود
Alireza