با احترام به خاطراتی که از سر اشتراک عزیز شدند
از درونی ترین فاصله به تمام دور و نزدیک ها
برای مفهوم آب رفته ی رفاقت .....................
دلم خوش باوری های گذشته را می خواهد
روزهایی که آدم ها بهتر دروغ می گفتند
تا تو در فریب ِ خودت تردید نکنی
روزهایی که فاصله مان را رفاقتی پر می کرد
که آنقدر حرمت داشت که هیچ کلاغی خبر نیاورد
از صفت های سنجاق شده به سینه ات / در ذهن دیگری ...........
آدم ها محکومت می کنند و از پس انکارت که بر نیایند
چهار شانه ترین سلول های درونشان را
برایت رزرو می کنند / تا صدایت ، گوش های نیمه خفته ی وجدانشان را
نپراند از خواب ..................
دنیا می سوزد ........ / بر ردّ ِ حقیقت ِ نشسته بر شقیقه ام
می سوزد / پیچیدگی های ذهنی که به زور گلوله هموار شده
و جای خالی جواب ها را / در درونی ترین باورهایش با پنبه پر کرده است
دلم خوش باوری های گذشته را می خواهد .........
روزهایی که آنقدر به دوست نمایی ِ دست ها بر شانه ام ایمان داشتم
که تن به بی آبرویی حقایق نمی دادم
باور داشتم به دست هایی که با لبخند آجر می دهند
وقتی دیوار بی کسی ات را بالا می کشی
به رو
پدرم میگفت :
مردم دو دسته اند
بخشنده و گیرنده
گیرنده ها بهتر میخورند
اما بخشندگان بهتر میخوابند ..
از هر چه عشق و عاشقی تنفر دارم
در گفتن این حرفها کمی تبحر دارم
دیروز یکی را دوست می داشتم
اکنون از او هم تنفر دارم
خود را عاشقی ساده و بی ریا می دیدم
اکنون از سادگی ام هم تنفر دارم
در اين عمري که ميداﻧﻲ
فقط چندي تو مهماﻧﻲ!
به جان و دل
تو عاشق باش......رفيقان را.......مراقب باش......
مراقب باش ﺗﻮ به آﻧﻲ،
دل موري نرنجاﻧﻲ...
که در آخر تو ميمانـﻲ و
مشتي خاک که از آﻧﻲ...
دلا ياران سه قسمند گر بداني.
زباني اند و ناني اند و جاني.
به ناني نان بده از در برانش.
محبت کن به ياران زباني.
وليکن يار جاني را نگه دار.
به پايش جان بده تا ميتواني
من آموخته ام :
ساده ترین راه برای شاد بودن،
دست کشیدن از گلایه است...
من آموخته ام :
تشویق یک آموزگار خوب،
می تواند زندگی شاگردانش را
دگرگون کند...
من آموخته ام :
افراد خوش بین نسبت به افراد بدبین
عمر طولانی تری دارند...
من آموخته ام :
نفرت مانند اسید،
ظرفی را که در آن قرار دارد ،
از بین می برد...
من آموخته ام :
بدن برای شفا دادن خود توانایی
عجیبی دارد،
فقط باید با کلمات مثبت با آن
صحبت کرد...
من آموخته ام :
اگر می خواهم خوشحال باشم،
باید سعی کنم دل دیگران را شاد کنم...
من آموخته ام :
اگر دو جمله «خسته ام» و «احساس خوبی ندارم» را از زندگی حذف کنم، بسیاری از بیماری ها و خستگی ها
برطرف می شوند...
من آموخته ام :
وقتی مثبت فکر می کنم ،
شادتر هستم و افکار مهرورزانه
در سر می پرورانم...
و سرانجام این که من آموخته ام :
«با خدا همه چیز ممکن است...»
کاش تا دل میگرفت و میشکست
دوست می آمد کنارش می نشست!
گاهی مسیر عشق، ز پیکار عقل و دل
از تیزی و خطر، چو شمشیر میشود
گاهی که منطقت ندهد پاسخت به دل
باید نشست و دید، چه تقدیر میشود..
اینجا همان دمی است که زود دیر میشود
گاهی به رغم تشنگی عشق، عاقبت
با حسرتی فقط، عطشت سیر میشود
گاهی همان دو چشم که رامت نموده بود
بی رحم چون کمان کمانگیر میشود
نگذار کسی بداند ما
چه جوری همدیگر را دوست داریم...
نگذار کسی بفهمد عشق یعنی چه؟
خب؟
این چیزها فقط مال من و توست!
از دلتنگيت کجا فرار کنم
معمار هيجان
کجا بروم که صدای آمدنت را بشنوم؟
کجا بايستم که راه رفتنت را ببينم؟
کجا بخوابم که صدای نفسهات بيايد؟
کجا بچرخم که در آغوش تو پيدا شوم؟
کجا چشم باز کنم که در منظرم قاب شوی؟
کجایی؟
کجایی که هيچ چيزی قشنگتر از تماشای تو نيست؟
کجا بميرم
که با بوسههای تو چشم باز کنم؟
کجايی؟
اگر باد نبود
کنارم بند میشدی
همینجا که میدانی !
اگر باد نبود
آسمانم را سراسر ابر نمیگرفت ...
و من
این همه دلتنگ نمیشدم ابرآلود ...
این همه در دلم نمیباریدم ...
و این همه از شوق آفتاب نمیآمدم کنار پنچره ...!!
همیشه خیال میکردم
تو میآیی
و من آمدنت را تماشا میکنم
همیشه،
باد، پنجره را به هم کوبید ...
و باران ِ تندی گرفت!!
علی
ALi