زلف های مشکی من رام دستان تو بود
گیسوانم را بریدم لعنتی دیر آمدی
زیر باران ها دگر چتری نمی آید به کار
من تورا میخاستم، لعنتی دیر آمدی
من تمام شهر را در جستجویت گشته ام
کوچه را دلسرد کردی لعنتی دیر آمدی
میشوم لیلی و مجنون در غم دلتنگی ات
ای تو ای شیرین ترین فرهاد ها دیر آمدی
آمدی اینک دوباره تا مرا عاشق کنی
عاشقی را توبه کردم لعنتی دیر آمدی ...
تــا در رهـ عـشـقـ تو آشـنـا شـدمـ
بــا سـد غـمـ و درد مـبـتـلـایـ تـو شـدمـ
لـیـلـی شـو و بـه حـالـ زارمـ بـنـگـر
مـجـنـون زمـانه از بـرایـ تـو شـدمـ
داستان اینجاست،
تا خرخرهام مست باشم، میدونم لیوانم کدومه
امروز نمیدونم چرا دلم گرفته الکی
چه عالمی که دلی هست و دلنوازی نه
چه زندگی که غمم هست و غمگسارم نیست..
گفت: حالا که از چیزهای کوچک متاثر می شوی
بسیار رنج خواهی برد
دنیا با آدم های حساس سر سازش ندارد..
تا خدا هست هیچ لحظه ای آنقدر سخت نمی شود ک نشود تحملش کرد،
شدنی ها را انجام بدیم و تمام نشدنی هارا به خدا بسپاریم
خودش بهتر مرحم بنده اش است
توکل بخدا بهترین امید زندگی هر انسان است...
دیر یا زود این عذاب ای جان به پایان میرسد
شاد باش! این رنج بی پایان به پایان میرسد
گرچه گاهی تندبادی شاخهای را هم شکست
سرو میماند ولی توفان به پایان میرسد
زندگی بر مردم آزادهٔ بی آرزو
سخت میگیرد ولی آسان به پایان میرسد
داستان شمع با آتش روایت شد ولی
عاقبت با دیدۂ گریان به پایان میرسد
سیل آه خلق سد ظلم را خواهد شکست
قصه تاریخ بیسلطان به پایان میرسد
خسته از غوغای شهرم، میروم تنها شوم
پیلهای در خود بسازم، فارغ از دنیا شوم
در درونم نعرههایی خفته اما ساکتم
کس ندارد طاقتش هم صحبت صحرا شوم
میروم از کوچهها با خاطراتی آشنا
در افق گم میشوم شاید شبی پیدا شوم
ابر دلگیرم ولی رویای باران در سرم
از خدا خواهم که روزی برکهای زیبا شوم
نه! نباید برکهای باشم بخشکم عاقبت
آن قَدَر باید ببارم تا خودم دریا شوم
به غیر از عشق،
دوستی و
زیباییهای هنر،
چیز قابل توجه دیگری نمیبینم
که بتواند به زندگی معنا بدهد
ترجيح ميدهم با كفشهايم در خيابان راه بروم و به خدا فكركنم
تا اين كه در مسجد بشينم و به كفشهايم فكر كنم
《ڪـافی نبود و نیست
هزاران هزار سال، تا بازڪَـو ڪـند
آن لحظهے ڪَـریختهے جاودانه را :
آن لحظه را ڪـه تنڪَـ در آغوشم آمدی
آن لحظه را ڪـه تنڪَ در آغوشت آمدم...》
کاش میدانستی
میفهمیدی...
برای داشتنت
دلی را به دریا زدم که ....
از آب واهمه داشت.....
آرش ( گروه لاله های سرخ )
🙋🏻♂️ سلام و درود بر شما دوست عزیز و بزرگوارم
🏞 زندگی یک سفر است
⏰ هر ثانیه آن را در آغوش بگیرید
🌞 از روز خود لذت ببرید
🍧 روزتون بخیر و شادی
آیهان (کلبه آرامش)
سلام
ممنونم
رزوگارتون خوش