تو سزاوار همه خوشحالی های روی زمینی…خودتو لایق بدون….
حکایت پادشاه ورشکسته و سه قانون وزیر
روزی پادشاهی خزانه را خالی دید، پس به وزیر زیرک خود دستور داد طرحی برای بودجه سال بعد ارائه کند. حکایت پادشاه ورشکسته
وزیر پس از مشورت با اصحاب اقتصاد، برای جبران کسری بودجه طرحی ارائه کرد که شامل سه بند بود:
۱- مالیات دو برابر شود.
۲ – نیمی از گاو و گوسفندها به نفع دولت مصادره شود.
۳ – کسی حق ندارد آروغ بزند!
پادشاه طرح را که دید، با پوزخندی به وزیر گفت بند اول و دوم قبول، اما سومی یعنی چی؟ چرا مردم نباید آروغ بزنند؟
وزیر زیرک گفت قسمت سوم ضمانت اجرای دو قسمت قبل است. او ادامه داد بند سومی برای تخلیه انرژی اعتراضی مردم است و ما با استفاده از جارچیها آروغ نزدن را به مهمترین مسئله مردم تبدیل میکنیم. مردم هم به جای پرداختن به بندهای اول و دوم، به قسمت سوم خواهند پرداخت.
در نهایت، پس از بالا گرفتن اعتراضات، به نشانه احترام به خواست مردم، با دستور ملوکانه شما بند سوم را لغو میکنیم و مردم هم خوشحال به خانه میروند و درد اجرای دو بند قبلی را تحمل میکنند.😁
پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم
می فرماید:
چه خوب فرزندانی هستند دختران
هر کس یکی از آنها را داشته باشد، خداوند آن را برای وی پوششی از آتش دوزخ قرار می دهد و هر کس دو تا داشته باشد، خداوند به خاطر آنان، او را وارد بهشت می سازد؛ و هرکس سه دختر یا مانند آن خواهر داشته باشد، جهاد و صدقه ای استحبابی از او بر می دارد.
هر خانهاي كه در آن دختر باشد، هر روز دوازده بركت و رحمت از آسمان ارزانياش مي شود؛ و زيارت فرشتگان از آن خانه قطع نميگردد، در حالي كه در هر شبانه روز براي پدر آن دختران عبادت يكسال نوشته ميشود.
دخترداران شاکر باشید و قدرخودتان را بدانید .
ارزش يک دختر را خدايي ميداند که او را در سنين کودکي براي عبادت برميگزيند.
پيامبري ميداند که فرمود: دختر باقيات الصالحات است.
امام صادق ع ميداند که فرمود:پسران، نعمت اند و دختران خوبى. خداوند، از نعمت ها سؤال مى کند و به خوبى ها پاداش مى دهد .
ارزش دختر را خدايي ميداند که هرکسي را لايق ديدن نکرد.
ارزش دختر را خدايي ميداند که به بهترين مخلوقش حضرت محمد ص دختري عطا کرد که هدايت يک جهان به عهده ي فرزندان اوست.
خیلی قشنگه👌
ناصرالدین شاه قاجار در ماه مبارک رمضان نامه ای به مرجع تقلید آن زمان میرزای شیرازی به اين مضمون نوشت :
من وقتی روزه میگیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی میشوم و ناخودآگاه دستور به قتل افراد بی گناه میدهم لذا جواز روزه نگرفتن مرا صادر بفرماييد!
آیت الله العظمی میرزای شیرازی در جواب ناصرالدین شاه نوشت:
بسمه تعالی
حکم خدا قابل تغییر نیست لکن حاکم قابل تغییر است اگر نمیتوانی به اعصابت مسلط شوی از مسند حکومت پایین بیا تا شخص با ایمانی در جایگاه تو قرار گیرد و خون مؤمنین بیهوده ریخته نشود
گرگی داخل طویله شد و برهای سفید را خورد، گوسفندان سیاه خوشحال شدند،
بعد یک برۀ سیاه را هم خورد، سفیدها گفتند خدا
را شکر که گرگ عادلیست،
و گرگ همچنان مشغول اجرای عدالت، میان گوسفندان است…
اگر چیزی ارامش شمارو مختل میکنه بدون که خودت بهش اجازه دادی چراکه هیچ چیز قوی تر از ذهن تو نیست…
روزی کلاغی بر درختی نشسته و تمام روز خود را بیکار بود و هیچ کاری نمی کرد!
خرگوشی از آن جا عبور می کرد
از کلاغ پرسید: آیا من هم می توانم مانند تو تمام روز را به بیکاری و استراحت بگذرانم؟
کلاغ حیله گرانه گفت : البتّه که می تونی..!خرگوش کنار درخت نشست و مشغول استراحت شد ، ناگهان روباهی از پشت درخت جَست و او را شکار کرد
کلاغ خنده زنان گفت :
برای این که مفت بخوری و بخوابی و هیچ کاری نکنی باید این بالا بالا ها بنشینی ...
💕💕
سه چیز، زن را ملکه می کند
◆وقتی لباس سفید عروسی، برای عشقش بپوشد.
◆وقتی اولین بار مادر شود
◆وقتی از لحاظ مالی وابسته نباشد.
سه چیز که زن به آنها محتاج است:
◆آغوش گرم و با محبت
◆تایید شدن، که انگیزه اش را هم، بالا می برد
◆زمان برای رسیدگی به ظاهرش.
سه چیز که زن را می کشد:
◆تعریف و تمجید همسرش، از زنی دیگر
◆مبهم بودن آینده اش
◆ازدست دادن پدر و مادر، و فرزندش...
سه چیز که زن به آنها افتخار می کند
◆زیبائیش
◆اصل و نصبش
◆نجابتش
سه چیز که زن را وادار میکند از زندگی شخصی، برود:
◆خیانت به او
◆عیب جویی از او
◆عدم احساس امنیت
سه چیز راز یک زن را فاش می کند:
◆نگاهش
◆نگاهش
◆نگاهش...
زن گرانبهاترین اعجاز خداوند است.
✅اسمتو به ژاپنی📝
ا =کا ﺏ=ﺗﻮ ت= هو
ﺙ= می ﺝ =تی ﺡ = ﻛﻮ
ﺥ = ﻟﻮ ﺩ = ج ﺫ = ﺭی
ﺯ = کی ﺭ = ﺯﻭ ﺱ = ﻛﻴﻮ
ﺵ = تا ﺹ =ﺭﻥ ﺽ = ﺗﻴﻮﻥ
ﻁ = ﻣﻮ ﻅ = ﻧﻮ ﻉ = کان
ﻍ = ﺷﻦ ﻑ = ﺁﺭی ﻕ= تشای
ک= ﺩﻭ ﻝ= ﺭﻭ ﻡ = مای
ﻥ = ﻓﻮ ﻩ =نا ﻭ = تاﻥ
ی=ساﺷﻮ
📌
اسامی ژاپنی خیلی باحالن😅
وقتی زندگی،چیز زیادی به شما نمیده ،
به خاطر اینه که شما چیز زیادی
از اون نخواستید …
آفتاب به گیاهی حرارت میده
که سر از خاک بیرون آورده باشه.
شیخ ابوالحسن خرقانی گفت:
جواب دو نفر مرا سخت تڪان داد.
اول: مرد فاسدی از ڪنارم گذشت و من گوشه ی لباسم را جمع ڪردم تا به او نخورد.
او گفت: ای شیخ، خدا میداند ڪه فردا حالِ ما چه خواهد شد.
دوم: مستی دیدم ڪه افتان و خیزان در جاده اى گل آلود میرفت. به او گفتم: قدم ثابت بردار تا نلغزی. گفت: من بلغزم باڪی نیست، بهوش باش تو نلغزی شیخ؛ ڪه جماعتی از پی تو خواهند لغزید.🌹
مارها قورباغهها را می خوردند و قورباغهها از این نابسامانی بسیار غمگین بودند تا اینکه قورباغهها علیه مارها به لک لکها شکایت کردند. لک لکها تعدادی از مارها را خوردند و بقیه را هم تار و مار کردند و قورباغهها از این حمایت شادمان شدند.
طولی نکشید که لک لکها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغهها !!! قورباغهها ناگهان دچار اختلاف دیدگاه شدند! عده ای از آنها با لک لکها کنار آمدند و عدهای دیگر خواهان بازگشت مارها شدند.
مارها بازگشتند ولی این بار همپای لک لکها شروع به خوردن قورباغهها کردند! حالا دیگر قورباغهها متقاعد شدهاند که انگار برای خورده شدن به دنیا آمده اند. ولی تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است ! اینکه نمی دانند توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان؟
تا حالت با خودت خوب نباشه
رابطههای عمیقی رو تجربه نمیکنی
داستان تلاش بیهوده
”مسافری به داخل یکی از قطارهای نیویورک پرید و به مأمور قطار گفت: میخواهم به فوردهام بروم.
مأمور قطار گفت: اما این قطار شنبهها در«فوردهام» توقف ندارد!
تنها کاری که میتوانم برای شما انجام بدهم، این است که وقتی در ایستگاه فوردهام سرعت قطار کم شد، در را باز کنم و شما بیرون بپرید.
یادتان باشد، وقتی بیرون پریدید در مسیر قطار و با همان سرعت بدوید و گرنه با صورت به زمین خواهید خورد.
در ایستگاه فوردهام در باز شد و مأمور قطار با ضربهای مسافر را بیرون راند،
او هم به توصیهی مأمور موازی با قطار شروع به دویدن کرد.
اما مأمور دیگری او را دید، و در را باز کرد و او را به درون قطار کشید و گفت:
دوست من! شما باید آدم خیلی خوش شانسی باشید! این قطار روزهای شنبه در فوردهام نمیایستد!“
باید اصولِ اخلاقیمون رو در چیزهای بزرگتر به کار بگیریم. برای چیزهای کوچک بخشایش کافیه